خاربن

معنی کلمه خاربن در لغت نامه دهخدا

خاربن. [ ب ُ ] ( اِ مرکب ) بته خار. ج ، خاربنان :
ور خاربنی بیند در دشت بترسد
گوید مگر آن خار ز خیل تو سواریست.فرخی.کبکان بی آزار که در کوه بلندند
بی قهقهه یکبار ندیدم که بخندند
جز خاربنان جایگه خود نپسندند
بر پهلو از این نیمه بدان نیمه بدندند .منوچهری.اگر چیز از مراد خویش بودی
نگشتی خاربن جز ناژ و عرعر.ناصرخسرو.گفت ماهان چه جای این سخن است
خاربن کی سزای سروبن است.نظامی.شکفته گلی خورد او خاربن
بدیدار تازه به گوهر کهن.نظامی.جواب داد که بغاث الطیور که از مخالب باز به خاربنی پناهد از صولت او امان یابد. ( جهانگشای جوینی ).
گردش گیتی گل رویش بریخت
خاربنان بر سر خاکش برست.( گلستان ).فضای دل خلاص از خارخار غم کجا گردد
ز چنگ خاربن دامان صحرا کی رها گردد؟واعظ قزوینی ( از آنندراج ).

معنی کلمه خاربن در فرهنگ معین

(بُ ) (اِمر. ) بوتة خار، گیاه خاردار.

معنی کلمه خاربن در فرهنگ عمید

بوتۀ خار: گردش گیتی گل رویش بریخت / خاربنان بر سر خاکش برُست (سعدی: ۱۴۳ ).

معنی کلمه خاربن در فرهنگ فارسی

بوته خار، گیاه پرخار، خاربنان جمع
( اسم ) بوت. خار گیاه خاردار .

معنی کلمه خاربن در ویکی واژه

بوتة خار، گیاه خاردار.

جملاتی از کاربرد کلمه خاربن

میان برف یکی خاربن تو گفتی راست میانهٔ دل پاک‌، ازکژی یکی نیت است
گر گلی سرزد ز ما چون خاربن زآن آتشست کاسمان در ما زد آخر از بهار ما مپرس
ور خاربنی ببیند در دشت بترسد گوید مگر آن خار ز خیل تو سواریست
بود خاربن گر جهان سربه‌سر گل از خار گلبن خورد نیشتر
توانی خاربن را کرد بی‌خار وز آن بی‌خار بار آورد خرما
هر چشمه به بحر همعنان ست اینجا هر خاربنی ثمرفشان ست اینجا
نسترن بر دشمنانت باد همچون خاربن خار بن بر دوستانت باد همچون نسترن
قامتش خاربنی زین بستان گل او حیله و برگش دستان
به زیر خاربن از بی پناهی شده پرخار اعضایش چو ماهی
بغیر خاربن خمط و، اثل و سدر قلیل نه داشت خرم شاخ و نه برکشیده نهال