جوق. [ ج َ ] ( معرب ، اِ ) مطلق جماعت از جن و انس و گروه مرغان و جز آن. ( آنندراج ). کل قطیع من ای غانی هم واحد. ( ذیل اقرب الموارد ) : هر کجا باشند جوق مرغ کور بر تو جمع آیند ای سیلاب شور.مولوی.شب نیست که از برج فلک زآه دمادم تأثیر دو صد جوق کبوتر نپرانند.تأثیر ( از آنندراج ).چشم نااهل اگر با سخن من افتد خیل صد جوق پری رم کند از دیوانم.تأثیر ( از آنندراج ). جوق. [ ج َ وَ ] ( ع مص ) کج شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). جوق. [ ج َ وِ ]( ع ص ) کج گردیده روی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). جوق. ( اِ ) چوق. جوخ. چوخ. گروه. دسته ( انسان و حیوان ). || گروهی از سوار و پیاده. فوج. || ( ص ) بسیار. کثیر. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جَوق شود.
معنی کلمه جوق در فرهنگ معین
[ تر. ] ۱ - (اِ. ) گروه . ۲ - (ص . ) بسیار کثیر.
معنی کلمه جوق در فرهنگ عمید
دسته، گروه.
معنی کلمه جوق در فرهنگ فارسی
جوخ، دسته، گروه، اجواق جمع ۱- ( اسم ) گروه دسته ( انسان و حیوان ). ۲- گروهی از سوار و پیاده فوج .۳- ( صفت ) بسیارکثیر. گروه دسته یا گروهی از سوار و پیاده .
معنی کلمه جوق در ویکی واژه
گروه. بسیار کثیر.
جملاتی از کاربرد کلمه جوق
چون رایت منجوق ملکشاه ببینند چون نامهٔ طغرای ملکشاه بخوانند
آرامگاه شیخ احمد ذاکر گورپانی مربوط به دوره سلجوقیان است و در شهرستان اسفراین، روستای گورپان واقع شده و این اثر در تاریخ ۸ مرداد ۱۳۸۱ با شمارهٔ ثبت ۵۹۰۶ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
آنچه از این کتیبهها برداشت میگردد این است که بنای گنبد سرخ در سال ۵۴۲ هجری بهدستور «عبدالعزیز بن محمود بن سعد یدیم» رئیس آذربایجان در دورهٔ سلجوقیان و به وسیلهٔ «بنیبکر محمد بن بندان بن محسن معمار» ساخته شدهاست.
بدانست او که زیر پرده کاریست بپیش جوق کبکان چشمه ساریست
آید همه روز سرگشاده جوقی چو سگ از پی اوفتاده
وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ (۳) و فرو گشاد بر ایشان مرغان جوق جوق پراکنده.
یک جوق پری از پی دیوانگی خلق از چهر نکو پرده فکندند به یکبار
علاوهبراینها هر سوزندوزی وسایل مربوط به کار خود را لازم دارد. مثلا:منجوقدوز، منجوق و ابریشمدوز، نخهای ابریشمی
به دور دولت سلجوقشاه سلغرشاه خدایگان معظم اتابک اعظم
از نژاد و گوهر سلجوقیان پیدا شدست طلعت او را همی کردست گیتی انتظار
وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ و از ما هست گروهی نیکان. وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ و هست از ما جز از آن کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً (۱۱) ما جوق جوق بودیم از هم جدا.