جور کردن

معنی کلمه جور کردن در لغت نامه دهخدا

جور کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) هر چیزی را جای مناسب خود قرار دادن. هر چیز را نزد متناسب خود جای دادن : جور کردن اجناس و امتعه ؛ کالاها و جنس های لازم و مناسب و هر چیز که مشتری خواهد را فراهم آوردن. || یک دست کردن. جدا کردن انواع به دسته ها. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به جور شود.

معنی کلمه جور کردن در فرهنگ معین

(کَ دَ ) (مص م . ) یکسان کردن ، یکنواخت گردانیدن .

معنی کلمه جور کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) یکسان کردن یکنواخت گردانیدن چیزی را بدسته های شبیه و نظیر تقسیم کردن .
هر چیزی را جای مناسب خود قرار دادن هر چیز را نزد متناسب خود جای دادن .

معنی کلمه جور کردن در ویکی واژه

abbinare
یکسان کردن، یکنواخت گردانیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه جور کردن

دور بودن از رفیقان تا به کی؟ جور کردن بر محبان تابچند؟
تا کی این جور کردن پیوست چند از این نحس بودن هموار
اگر چه ملک جان، سر بیشه توست جفا و جور کردن پیشه توست
و گفت: اصل غلبهٔ نفس مقارنه شهوات است چون هوا غالب شود دل تاریک شود و چوندل تاریک شود خلق را دشمن گیرد و چون خلق رادشمن گیرد خلق نیز او را دشمن گیرند او باخلق جفا آغاز کند و جور کردن پیش گیرد.
شیخ الاسلام گفت: که او را وقتی بود عظیم و قبول در نشاپور، در کار کودک مبتلا شد، ویرا بوی متهم کردند و مهجور کردند، و کارها خاست، و وقتهای وی در شورید. اخر معلوم کردند، بخلاف آن بود، ویرا قبولی فرا دید امد بر بزرگان نشاپور.
امیر بتانی تو چون شحنه بد چه بیگانه در جور کردن چه خویشت
روا چون داریش مهجور کردن بخواری زاستانش دور کردن
شیخ الاسلام گفت: کی یکی ازین طایفه از همه تایب است و که بغایت شود ازان غایت تایب است. شیخ الاسلام گفت: که مردی بود نفط فروش نهاوندی، و فقرا از وی در دنیا می‌آسودند بآخروی را مهجور کردند، و چیزی از وی بنه ستدند پرسیدند نهاوندی را ازان گفت: او خورسند شده بود بآنک ببرکة درویشان مال وی فزاید مال او بر فقرا حرام شد.
خون منت بگردن زینگونه جور کردن دست منت بدامن تا دامن قیامت
بر عاشقان رویت چندین جفا نباشد زین بیش جور کردن بر ما روا نباشد