دقیق

معنی کلمه دقیق در لغت نامه دهخدا

دقیق. [ دَ ] ( ع ص ) باریک از هر چیز. ( منتهی الارب ). چیزی باریک. ( دهار ). خلاف غلیظ. ( از اقرب الموارد ). نازک. تنک. لطیف. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
جاودان ، قاری ، بنازد دوش دهر
زین دقیقی و دقیق نادره.نظام قاری ( دیوان ص 25 ).چو در مشابهت اندک ملابست کافیست
مساز دق دقیق مرا به دق ابتر.نظام قاری ( دیوان ص 20 ).- دقیق الخصر ؛ باریک میان. لاغرمیان. ( فرهنگ فارسی معین ).
- دقیق الفکر ؛ نازک اندیش. نازک اندیشه. باریک اندیشه. ( فرهنگ فارسی معین ).
- دقیق النظر ؛ باریک بین. خرده بین. تیزبین. ( فرهنگ فارسی معین ) : اما شاعر باید که سلیم الفطره ، عظیم الفکره ، صحیح الطبع، جیدالرویه ، دقیق النظر باشد... ( چهارمقاله ص 47 ).
|| باریک بین. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || کار پوشیده و دورو. خلاف واضح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کار پوشیده. ( دهار ). امر غامض. ( اقرب الموارد ). || کم خیر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مرد بی خیر. ( دهار ). || چیز اندک. ( غیاث ). || خوار.( دهار ). || ( اِ ) آرد. ( منتهی الارب ) ( دهار ). آرد باریک. ( غیاث ). طحین. ( اقرب الموارد ). ج ، دِقاق ، اَدِقّة، دَقائق. ( ناظم الاطباء ).
- دقیق النخل ؛ به فارسی آنرا گشن خرما و گرد خرما خوانند. ( از تحفه حکیم مؤمن ) ( از فهرست مخزن الادویة ). گرد نخل نر که نخل ماده را بارور کند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| گوسپند. ( منتهی الارب ). غنم. ( اقرب الموارد ). || نزد پزشکان ، سومین روده است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون از بحر الجواهر ). و رجوع به دقاق شود.

معنی کلمه دقیق در فرهنگ معین

(دَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - باریک ، نازک . ۲ - خرد، کوچک .

معنی کلمه دقیق در فرهنگ عمید

۱. نکتۀ باریک.
۲. کار پوشیده و دشوار، امر غامض.
۳. [قدیمی] باریک.
۴. [قدیمی] کم.
۵. [قدیمی] هرچیز نرم.
۶. (اسم ) [قدیمی] آرد.

معنی کلمه دقیق در فرهنگ فارسی

باریک، کم، هرچی نرم، آرد، کارپوشیده ودشوار
( صفت ) ۱ - باریک نازک . ۲ - نرم . ۳ - خرد کوچک . ۴ - باریک بینی نازک اندیشی . ۵ - نکته باریک امر غابض جمع ادقائ ادقه .

معنی کلمه دقیق در فرهنگستان زبان و ادب

{precise} [مهندسی نقشه برداری] ویژگی روش یا دستگاهی که بتواند نتایجی ارائه دهد که در صورت تکرارِ عمل، تغییر اندکی داشته باشد

معنی کلمه دقیق در ویکی واژه

attento
scrupoloso
باریک، نازک.
خرد، کوچک.

جملاتی از کاربرد کلمه دقیق

حرفی شنیدم از لب جان‌بخش ساقی‌ای از جا شدم که نکته به‌غایت دقیق بود
خواستم وصف لبان تو ولی بسکه دقیق بجز این نکته ندانم که نه جای سخن است
فکرم دقیق گشت بسی در میان دوست نه زان میان خبر شد و نه از دهان دوست
من بگویم شرح این از صد طریق لیک خاطر لغزد از گفت دقیق
مکن فراخ روی در سخت که پنهان است رموزِ مردان در ضمنِ نکته هایِ دقیق
این هنرهای دقیق و قال و قیل قوم فرعون اند، اجل چون آب نیل
از باده منع خلق نه قانون حکمتست تا مردم دقیق درینجا چه دیده اند
این یک دقیقه هست که کس در زمانه نیست تا مبتلا به قیدِ علایق نمی شود
رسد معنای دیگر در خیالم بر ادراکی دقیق است این مقالم
امید در کمر زرکشت چگونه ببندم دقیقه‌ایست نگارا در آن میان که تو دانی