معنی کلمه فراخ روی در لغت نامه دهخدا
مکن فراخ روی در عمل اگر خواهی
که وقت دفع تو گردد مجال دشمن تنگ.سعدی ( گلستان ).رجوع به فراخ رو شود.
فراخ روی. [ ف َ ] ( ص مرکب ) شکفته رو و گشاده پیشانی. ( آنندراج ). فراخ رو :
دریا که چنین فراخ روی است
بالایش قطره های جوی است.نظامی.رجوع به فراخ رو شود.