معنی کلمه دراهم در لغت نامه دهخدا
دوست به دنیی و آخرت نتوان داد
صحبت یوسف به از دراهم معدود.سعدی.مَکس ؛ دراهم که در جاهلیت در بازاراز بایع می گرفتند. ( منتهی الارب ).
- دراهم اسجاد ؛ دراهمی که بر آنها صورت اصنام بود که آن راسجده می کردند. ( منتهی الارب ). و رجوع به اسجاد در همین لغت نامه شود.
- دَراهِم ُالقُدرة ؛ دراهمی بود که منصور حلاج در حدود سالهای 298 - 301 هَ. ق. در اهواز و دیه های اطراف آن بهمراه طعام و شراب بین مردم تقسیم می کرد. ( از خاندان نوبختی مرحوم عباس اقبال ص 116 ).
- دراهم رباعیات ؛ مأمون ، دراهمی سکه کرد به مرو قبل از قتل برادرش امین و آن دراهم مسمی به رباعیات بود و تا زمانی چند آن دراهم رواج و روا بود. ( رساله اوزان و مقادیر مقریزی ).
- دراهم سودی ؛ نوعی درهم : معاویه امر به ضرب نمود دراهم سودی را که کمتر از شش دانق بود و بعبارت اخری پانزده قیراط یک حبه یا دو حبه کم بود. ( رساله اوزان و مقادیر مقریزی ).
- دراهم سودیه ؛ دراهم سودی. نوعی درهم : زیادبن ابیه بعضی ازدراهم سودیه را بضرب رسانید و وزن هر ده درهم را هفت مثقال قرارداد و وزن دراهم را بر روی آنها نقش نمود و آن نقود مذکوره جاری مجرای درهم شد. ( رساله اوزان و مقادیر مقریزی ). || امروزه ، بر مطلق نقود و پول اطلاق می شود. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به درهم شود.