دراهم

معنی کلمه دراهم در لغت نامه دهخدا

دراهم. [ دَ هَِ ] ( ع اِ ) ج ِ دِرهَم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). درمها. سکه های نقره. دراهیم : و شروه بثمن بخس دراهم معدودة و کانوا فیه من الزاهدین. ( قرآن 20/12 ). و او را به بهایی اندک ، به چند درهم شمرده شده فروختند، و در اوبی تمایل بودند. عبداﷲ زبیر در مکه به امر حکومت قیام کرد؛ فرمان داد تا دراهم مستدیر سکه زدند و او اول کسی بود که دراهم را بشکل مدور ضرب نمود و قبل از آن دراهم بی نقش و محکوک الخط و ممسوخ السکه بود و از جهت ترکیب کوتاه و ناصاف ، عبداﷲ زبیر مدور گردانید آنرا و بر یک روی درهم «محمد رسول اﷲ» و بر روی دیگر آن «امر اﷲ بالوفاء و العدل » سکه زدند. ( رساله اوزان و مقادیر مقریزی ). [ برادر عبداﷲ زبیر ] مصعب نیز دراهمی در عراق بضرب رسانید و هر ده درهم از آن را هفت مثقال قرار داد. ( رساله اوزان و مقادیر مقریزی ).
دوست به دنیی و آخرت نتوان داد
صحبت یوسف به از دراهم معدود.سعدی.مَکس ؛ دراهم که در جاهلیت در بازاراز بایع می گرفتند. ( منتهی الارب ).
- دراهم اسجاد ؛ دراهمی که بر آنها صورت اصنام بود که آن راسجده می کردند. ( منتهی الارب ). و رجوع به اسجاد در همین لغت نامه شود.
- دَراهِم ُالقُدرة ؛ دراهمی بود که منصور حلاج در حدود سالهای 298 - 301 هَ. ق. در اهواز و دیه های اطراف آن بهمراه طعام و شراب بین مردم تقسیم می کرد. ( از خاندان نوبختی مرحوم عباس اقبال ص 116 ).
- دراهم رباعیات ؛ مأمون ، دراهمی سکه کرد به مرو قبل از قتل برادرش امین و آن دراهم مسمی به رباعیات بود و تا زمانی چند آن دراهم رواج و روا بود. ( رساله اوزان و مقادیر مقریزی ).
- دراهم سودی ؛ نوعی درهم : معاویه امر به ضرب نمود دراهم سودی را که کمتر از شش دانق بود و بعبارت اخری پانزده قیراط یک حبه یا دو حبه کم بود. ( رساله اوزان و مقادیر مقریزی ).
- دراهم سودیه ؛ دراهم سودی. نوعی درهم : زیادبن ابیه بعضی ازدراهم سودیه را بضرب رسانید و وزن هر ده درهم را هفت مثقال قرارداد و وزن دراهم را بر روی آنها نقش نمود و آن نقود مذکوره جاری مجرای درهم شد. ( رساله اوزان و مقادیر مقریزی ). || امروزه ، بر مطلق نقود و پول اطلاق می شود. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به درهم شود.

معنی کلمه دراهم در فرهنگ معین

(دَ هِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ درهم .

معنی کلمه دراهم در فرهنگ عمید

=دِرهم

معنی کلمه دراهم در فرهنگ فارسی

جمع درهم
( صفت ) ۱ - آمیخته مخلوط ۲ - آشفته شوریده .
جمع درهم درمها سکه های نقره

معنی کلمه دراهم در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی دَرَاهِمَ: درهمها (درهم:پول خردی از جنس نقره بوده که در قدیم میان مردم رواج داشته)
معنی مَعْدُودَةٍ: چند-اندک - کم شمار ( دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ : چند درهمی - درهمهایی چند )
ریشه کلمه:
درهم (۱ بار)
نقره سکّه دار که با آن معامله می‏کنند (راغب) در اقرب آمده: معرّب است و اصل آن یونانی می‏باشد او را به قیمت کم که درهمی چند بود فروختند. این کلمه تنها یکبار در کلام اللّه مجید آمده است.

معنی کلمه دراهم در ویکی واژه

جِ درهم.

جملاتی از کاربرد کلمه دراهم

نفست بسی دراهم انفاس صرف کرد زآن خرج و دخل روز بروزش حساب کن
ای سکّه‌ات قراضهٔ اقبال را عیار بی‌طلعت دراهم افضال ناسره
صحبت یوسف باز دراهم معدود چه فایده که دور زمان حضرت یعقوب را در حسرت این صحبت چنان میدارد که: و ابیضت عیناه من الحزن و یوسف صدیق را در حبس عزیزی بی تمیز چنان میگذارد که: لبث فی السجن بضنع سنین.
آنکه کشد یوسف عزیز، به بازار عشق زلیخاست نی دراهم معدود
روی انّه قال: «کان عندی عشرة دراهم، فکنت اذا ناجیت النبی (ص) تصدّقت بدرهم فنسختْ و لم یعمل بها احد غیری»
پس پسر را پیش خواند از اعتبار مایه دادش از دراهم سی هزار
و اگر بدرم قیمت کنند، بدویست درم سیم خالص پنج درم واجب شود که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «اذا بلغ مال احدکم خمس اواق مائتی درهم، ففیه خمسة دراهم»
بمال حاجت مردم بر آرای سره مرد برو دراهم معدوده جوی نو سکه
فلو بذل الدراهم فرض قوم فبذل الروح للعشاق فرض
طلعت زیبا گر این بود که تو داری قیمت یوسف کم از دراهم معدود