خطی

معنی کلمه خطی در لغت نامه دهخدا

خطی. [ خ ُ طا ] ( ع اِ ) ج ِ خُطوة و خَطوة. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خطی. [ خ َطْ طی ] ( ص نسبی ) منسوب بخط . ( ناظم الاطباء ). دست نویس. مقابل چاپی. || ( اِ ) نیزه و سنانی است منسوب به «خط» و خط لنگرگاهی بوده است به بحرین که نیزه خوب می ساخته و می فروخته اند و از این حیث معروف بوده است :
بدست اندرش برق و زیرش براق
که یاردش پیش آمدن وز کجا
که نه طعن زوبینش رد کرد کس
که نه کژ شدش زخم و خطی خطا.غضایری.آن پیشرو پیشروان همه عالم
چون پیشرو نیزه خطی که سنانست.منوچهری.و بجزیره خط بیرون آمد کی نیزه های خطی از آنجاآرند. ( فارسنامه ابن بلخی ).
دل دوزد نوک نیزه خطی
جان سوزد حد تیغ روهینا.مسعودسعد.دست تو شمس و خطی تو خط استواست
کاقلیم شرک را بتعزا برافکند.خاقانی.خطی او همچو خط استواء
ناگزیر از آسمان ملک باد.خاقانی.هم از نیزه خطی سی ارش.نظامی.و بنیزه خطی قلم اقلیم نکته دانی... ( حبیب السیر ). || اسبی که در مسابقه هشتم آید بقول میدانی و هفتم بقول نصاب. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خطی. [ خ َطْ طی ] ( اِخ ) نام او مصطفی افندی معروف به موقوفانجی از شاعران و ادیبان دوره سلطان محمودخان اول بود. او پس از تحصیل علم بکار دیوانی پرداخت و سفارتها کرد و به سه زبان ترکی ، فارسی و عربی آشنا بود و بهر سه شعر و نوشته های ادبی دارد. مرگ او بسال 1162 هَ. ق. اتفاق افتاد. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).

معنی کلمه خطی در فرهنگ معین

(خَ طِّ ) [ ع - فا. ] (ص نسب ) ۱ - دست - نوشته . ۲ - منسوب به خطّ، سرزمینی در ساحل بحرین .

معنی کلمه خطی در فرهنگ عمید

نوشته شده با دست: کتاب خطی.
تهیه شده در الخط: نیزۀ خطی.

معنی کلمه خطی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به خط ( سرزمین در ساحل بحرین ) : نیز. خطی .
نام او مصطفی افندی معروف به موقوفانجی از شاعران و ادیبان دوره سلطان محمود خان اول بود او پس از تحصیل علم بکار دیوانی پرداخت و سفارتها کرد و بسه زبان ترکی و فارسی و عربی آشنا بود و بهرسه شعر و نوشته های ادبی دارد مرگ او بسال ۱۱۶۲ ه. ق . اتفاق افتاد .

معنی کلمه خطی در فرهنگستان زبان و ادب

{linear} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی خط مانند یا رشته ای و طویل در گیاهان

معنی کلمه خطی در ویکی واژه

دست - نوشته.
منسوب به خطّ، سرزمینی در ساحل بحرین.
خط سبحان

جملاتی از کاربرد کلمه خطی

ای سفله ترا به کار شاهانه چه کار؟ این کار خطیر را به بیگانه چه کار؟
همگرا می‌شوند. از این رو در بعضی منابع همگرایی خطی را همگرایی هندسی نیز می‌نامند.
سنان خطیت آن‌گرزه مار عقرب نیش پرنگ هندیت آن اژدهای افعی ناب
یک نقطه محیط است که در دور درآمد این دایره خطیست از آن نقطه کشیده
خطی به روی کار برآورد عاقبت سرگشته زلف همگی بر کران نهاد
خطین غباری قویاشی اگر چه یاشوردی گوزیمی خیره قیلور یوزینین صفاسی هنوز
خطی به دوستیِ تو بر من کشیده‌اند ما دوستیم و بنده ی صادق، تو دشمنی
روزی رسد که بینی بر نوک خطیش نه چرخ را چو مرغی به فراز بابزن
میکند عارض تو عرض خطی با دل ما سر سودا دارد
سیاهۀ دل باغت و از نهاد لطیف چنانکه خواجه خطیرست دلستان انگور
عمرها شد به در مشق کدورت زده‌ام چین کلفت خطی ز صفحهٔ سیمای من است