معنی کلمه خطر در لغت نامه دهخدا
خطر. [ خ َ ] ( ع مص ) دم جنبانیدن. ( منتهی الارب ). منه : خطر الفحل بذنبه خطراً؛ دم جنبانید آن گشن بچپ و راست. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || برداشتن و زیر آوردن شمشیر. منه : خطر الرجل بسیفه خطراً؛ برداشت شمشیر را باری و زیر آورد آنرا بار دیگر. خطر برمحه ؛ برداشت نیزه را باری وزیر آورد آنرا بار دیگر. ( منتهی الارب ). فخرج یخطر بسیفه ؛ ای یهزه معجباً بنفسه متعرضا للمبارزه. ( از اقرب الموارد ). || جنبیدن نیزه و به اهتزاز درآمدن آن. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). ذکر تک و الخطی یخطر بیننا. ( از اقرب الموارد ). || تبختر کردن یعنی برداشتن دستهارا باری و فروکردن آنها را بار دیگر. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ). منه : خطر الرجل فی مشیته ؛ ای اهتز و تبختر؛ یعنی برداشت دستها را باری و فروکرد آنها را بار دیگر. || برداشتن و حرکت دادن دست بسوی آسمان هنگام دعا. منه : خطر با صبعه ؛ ای حرکها. یقال : رایته یخطر باصبعه الی السماء؛ ای اذا حرکها فی الدعاء. ( از اقرب الموارد ). || حادث شدن حوادث. منه : خطرالدهر؛ حدثت حوادثه. ( از منتهی الارب ). || روشن شدن امری در فکر. منه : خطر له کذا؛ لاح فی فکره. || بوسواس شیطانی گرفتار شدن. منه : خطر الشیطان بین الانسان و قلبه ؛ اوصل وسواسه الی قلبه. ( از اقرب الموارد ). || بیاد آوردن بعد از فراموشی. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). منه : خطرالامر بباله و علی باله و فی باله ؛ بیاد آورد آن کاررا پس از فراموشی. ( از اقرب الموارد ). || گذر کردن امری بخاطر. ( منتهی الارب ). منه : خطر الشی ٔببالی ؛ گذر کرد آن چیز بیاد من. ( از منتهی الارب ).
خطر. [ خ ِ ] ( ع اِ ) کمیز و سرگین که بر سرین شتر چسبیده باشد. خَطر. || گیاهی که بدان خضاب کنند. ( از منتهی الارب ). ج ، اَخطار. || وسمه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ازتاج العروس ). || شیر بسیارآب. ( از منتهی الارب ). || شاخ درخت. ج ، اَخطار. || گله شتران. || چهل شتر. || دویست شتر. || هزار شتر. ( منتهی الارب ).