حکماء

معنی کلمه حکماء در لغت نامه دهخدا

حکماء. [ ح ُ ک َ ] ( ع اِ ) ج ِ حکیم. || فیلسوفان. کندایان. || طبیبان. || شاعران. || هم الذین یکون قولهم و فعلهم موافقاً للسنة. ( تعریفات جرجانی ). رجوع به حُکَما شود.

معنی کلمه حکماء در فرهنگ معین

(حُ کَ ) [ ع . ] (اِ. ) ج . حکیم .

معنی کلمه حکماء در ویکی واژه

حکیم.

جملاتی از کاربرد کلمه حکماء

و چهارم گروه از خاندانند که گویند: عالم مخترع است هم بصورت و بهیولی. و این گروه خداوندان تایید‌اند از فرزندان رسول مصطفی صلی‌الله علیه و آله. و بعضی از حکماء فلاسفه بدین اعتقاد بوده‌اند. اما افلاطون جایی گفته است که عالم مبدع است و جایی گفته است که عالم بی نظم بوده است، پیش از آنک آن نظم یافته است که بروست. و گفته است که چاره نیست از آنک هر منظومی نخست بی نظام بوده باشد، آنگاه کسی او را نظام داده باشد. و گفته است که چو عالم امروز منظوم است، دانیم که نخست بی نظم بوده است تا باز سپس از آن نظم یافته است.
ابویوسف یعقوب بن اسحاق الکِنْدی[الف] مکنّیٰ به ابوالحکماء (۸۰۱–۸۷۳ میلادی، ۱۸۵–۲۵۶ هجری) مترجم نهضت ترجمه، ریاضی‌دان، منجم، موسیقی‌دان و فیلسوف عرب و عضو دارالحکمه بود.
از شاگردان او می‌توان به شادروان ملاعلی کرشنه و مشیر الحکماء اشاره کرد.
و این باوردی سرهنگی بود ملازم در سرای امیرداد و داودی را با وی تعصب بود. به سبب لقب که او را شجاع‌الملک همی‌نوشتند و داودی را شجاع‌الحکماء و داودی مضایقت همی‌کرد که او را چرا شجاع می‌نویسند و آن را امیرداد بدانسته بود و پیوسته داودی را با او در انداختی و آن مرد مسلمان در دست او درمانده بود.
در ردیف منتظم الحکماء گوشه‌ای به نام آقاحسینقلی در ردیف آوازی افشاری ثبت شده که احتمالاً از ابداعات آقا حسینقلی است.
قفطی در «تاریخ الحکماء» گوید: «کتاب الحاوی فی الطب و یسمی الجامع الحاصر لصناعة الطب، اثنی عشر قسما» و در جای دیگر گوید: «کتابه الذی سماه الجامع و هو سبعون مقالة».
جمال الدین قفطی در کتاب خود إخبار العلماء بأخبار الحکماء در این مورد می‌گوید: ابوسهل در دارالمملکه (قصر شرف الدوله) به آخر بستان از آن روی باب الخطابین مکانی اختیار کرد و قواعد آن خانه را سخت محکم کرد و آلات رصدیه را که خود مخترع آن بود در آن خانه بر پا داشت.
پدرش نورالله میرزا پسر محمدهاشم میرزا پسر محمدرضا میرزا پسر فتحعلی‌شاه قاجار بود. نورالله میرزا معمم، مکبر، دیپلمهٔ دارالفنون و آشنا به زبان فرانسه بود. محمدهاشم میرزا مقدمات علم را نزد او آموخت و تحصیلات قدیم را نزد استادانی چون محمداسماعیل افتخارالحکماء، حاج میرزا حسن حکیم (داماد حاج ملا هادی سبزواری) و حاجی میرزا حسین سبزواری فرا گرفت.
دیگری را از حکماء سؤال کردند که حلم چیست؟ گفت نگاه داشتن خاطر از تفکر در چیزی که مردم را به خشم آرد.
گفته می‌شود او شاهزاده‌ای بود که از دنیا روی‌گردان شد و به تصوّف روی آورد. شاه شجاع خود را در طریقت به ابوحفص حدّاد منسوب می‌کرد. همچنین ابوعثمان حیری از شاگردان او بوده‌است. کتاب او، مرآةالحکماء، طی زمان از بین رفته، اما بخش‌هایی از آن به‌صورت پراکنده در آثار دیگر آمده‌است.
یوسف بن عبدالمومن (۱۷ فوریه ۱۱۳۹، تینمل - ۲۹ ژوئیه ۱۱۸۴، سانتاری) دومین پادشاه مُوَحّدانِ مغرب که بیست‌سال حکومت کرد. به حکمت و فلسفه گرایش داشت و در دربارش حکماء و بزرگان علم از جمله ابن رشد گرد می‌آمدند. در روزگار او، برخی سرزمین‌های مسلمان‌نشین از چیرگی اروپایی بازپس گرفته شد.
حکماء و علماء نزدیک وی می‌آمدند و می‌گفتند که ما را از علم خویش بهره دادی و هیچ چیز دریغ نداشتی تا دانا شدیم، ستاره روشن ما بودی که ما را راه راست نمودی، و آب خوش ما بودی که سیراب از تو شدیم، و مرغزار پر میوه ما بودی که گونه گونه از تو یافتیم. پادشاه بر تو خشم گرفت و ترا می‌برند و تو نیز از آن حکیمان نیستی که از راه راست بازگردی، ما را یادگاری ده از علم خویش.