معنی کلمه کهک در لغت نامه دهخدا
کهک. [ ک ُ هََ ] ( اِخ ) شهری است در سجستان ، و آن را تیرکهک نیز نامند که از اعمال رخج و نزدیک بُست است. ( از معجم البلدان ).
کهک. [ ] ( اِخ ) مرکز بخش قهستان است که در شهرستان قم و در 30 هزارگزی جنوب قم و 19 هزارگزی جنوب راه قم به اصفهان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 1800 تن سکنه دارد. از آثار قدیم بقعه ای به نام امام زاده معصوم یا زینب خاتون و بقعه دیگری به نام چهارامام زاده دارد و تاریخ بنای آب انبار و مسجد آن سال 1123 هَ. ق. است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
کهک. [ ] ( اِخ ) دهی از دهستان پشت گدار است که در بخش حومه شهرستان محلات واقع است و 180 تن سکنه دارد. مقبره شاه خلیل جد آقاخان محلاتی در این ده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
کهک. [ ] ( اِخ ) دهی از دهستان قشلاق بزرگ است که در بخش گرمسار شهرستان دماوند واقع است و 400 تن سکنه دارد که از طایفه اصانلو هستند و تابستان به ییلاق فیروزه کوه می روند. قلعه خرابه ای به نام قلعه زریف دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
کهک. [ ک َ هََ ] ( اِخ ) دهی از دهستان تفرش است که در بخش طرخوران شهرستان اراک واقع است و 804 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
کهک. [ ] ( اِخ ) دهی از دهستان دشتابی است که در بخش بویین شهرستان قزوین واقع است و 366 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
کهک. [ ک َ هََ ] ( اِخ ) دهی از دهستان همایی است که در بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع است و 104 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).