صفو

معنی کلمه صفو در لغت نامه دهخدا

صفو. [ ص َف ْوْ ] ( ع مص ) صافی و بی ابر گردیدن هوا. ( منتهی الارب ). صافی شدن. ( مصادر زوزنی ). || بسیارشیر گردیدن ناقه. ( منتهی الارب ). || گرفتن خلاصه دیگ را. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) روشنی. ( منتهی الارب ). نابی. ویژگی. بی آمیغی. خلاف کدر. || ( ص ، اِ ) خالص و برگزیده ٔاز هر چیزی. ( منتهی الارب ). چیزی برگزیده. ( دهار ).

معنی کلمه صفو در فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمص . ) روشنی . ۲ - (ص . ) خالص و برگزیدة چیزی .

معنی کلمه صفو در فرهنگ عمید

[قدیمی]
۱. صاف و روشن شدن.
۲. خالص شدن.
۳. [مجاز] روشنی.
۴. اخلاص در مودت.
۵. (صفت ) خالص، برگزیده.

معنی کلمه صفو در فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) روشنی ویژگی بی آمیغی مقابل کدر . ۲ - خالص ویژه . ۳ - گزیده بر گزیده .

معنی کلمه صفو در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۷(بار)
راغب گوید: اصل صفو خلوص شی‏ء است از آمیختگی. و از آن است که به سنگ صاف و خالص، صفا گویند. طبرسی هر سنگی است که چیزی از گل و خاک به‏آن آلوده نیست. *. و نهرهایی از عسل صاف و خالص. اصفاء: خالص کردن و آن به معنی اختیار و اختصاص می‏دهد «اصفیت فلاناً بالشی‏ء: آثرته به». .اصطفاءو اختیار و اجتباء نظیر هم اند (مجمع) راغب می‏گوید: اصطفاء تناول خالص شی‏ء است چنانکه اختیار انتخاب خیر و خوب آن... . این آیه روشن می‏کند که مذکورین فوق از فساد خالص بودند لذا خدا اختیارشان کرد و نشان می‏دهد که خدا هر کس را اختیار نمی‏کند بلکه محل باید قابلیت داشته باشد مثل . صفوان:سنگ خالص و صاف، ایضاً صفا، واحد هر دو صفوانه است مثل مرجان و مرجانة (مجمع). . صلد نیز سنگ صاف است. یعنی مثل او مثل سنگ صافی است. یعنی مثل او مثل سنگ صافی است که در خاک هست که بارانی تند بر آن بارید و آن را صاف و بی خاک کرد. صلد به معنی زمین سخت که در اثر صلابت چیزی نمی‏رویاند نیز آمده است. * . ایراث آن است که مالی را بارث بگذارد همچنین است ایراث علم و مقام و غیره. می‏شود نسبت ایراث را به جمعی داد که فقط بعضی به امر آن قیام می‏کنند مثل . باآن که فقط بعضی از آنها اهل عمل بودند. روشن‏تر از آن آیه . است مراد از «الکتاب» بنابر سیاق آیات قرآن مجید است که ما قبل آیه چنین است «وزالَّذی اَوْحَیْنا اِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ...» لذا الف و لام «الکتاب» در آیه «ما نحن فیه» باید برای عهد باشد اشاره به کتاب در آیه فوق. بنابراین اگر ضمیر «فَمِنْهُمْ» راجع به «اَلَّذینَ اصْطفَیْنا» باشد چنانکه ظاهر همین است هیچ مانعی ندارد قومی که از سه گروه ظالم لنفس، مقتصد و سابق به خیرات تشکیل شده وارث کتاب و قرآن باشند چنانکه بنی اسرائیل وارث بودند. و می‏شود گفت: مراد از «اَلَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا»«همه امت اسلام باشند که وارث قرآن اند مثل بنی اسرائیل. ولی کلمه «اِصْطَفی» در قرآن دلالت به برگزیدگی دارد مثل ، ، . در آیه «وَاَوْرَثْنا بَنی ارسْرائیلَ الْکِتابَ»لفظ اصطفاء نیامده است. از این می‏توان فهمید که «اَلَّذینَ اصْطَفَیْنا» گروه مخصوصی اند نه تمام امّت. و آنها داخل در آل ابراهیم نه تمام امّت. و آنهاداخل در آل ابراهیم علیه السلام اند که فرموده:. در روایات بسیاری از اهل بیت علیهم السلام نقل شده که مراد از ذرّیه خانواده پیامبراند و از اولاد فاطمه علیهما السلام و عده‏ای از آنها ظالم بر نفس خویش اند. وعده‏ای میانه رو و عده‏ای سابق به خیرات که ائمه علیهم السلام باشند. علی هذا راجع به حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم است آن گاه در آیه بعدی با کلمه تراخی «ثُمَّ» فرموده «ثُمَّ آزوْرَثْنا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا» یعنی سپس کتاب را به ذریّه تو ارث گذاشتیم که مانند تو قیام به امر کتاب کنند احتمال داده‏اند که «مِنْ عِبادِنا» به معنی بعضیّت و ضمیر «فَمِنْهُمْ» راجع به عبادنا باشد.آن وقت لفظ «فَمِنْهُمْ» و ما بعد آن در مقام تعلیل است. یعنی: کتاب را به بعضی از بندگان خود که برگزیده‏ایم ارث گذاشتیم زیرا بندگان ظالم و مقتصد و سابق به خیرات اند و لیاقت ایراث را نداشتند. در المیزان از کافی از حضرت رضا علیه السلام نقل است که از «ثُمَّ اَوْرَثنا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا» سؤال شد فرمودند: آنها اولاد فاطمه علیهما السلام اند. سابق به خیرات امام، مقتصد عارف به امام، ظالم بر نفس‏آن است که امام را نمی‏شناسد. و از کتاب سعد السعود ابن طاوس از حضرت باقر علیه السلام درباره نقل شده که فرموده: آن فقط در خصوص ما است. ای ابا اسحق اما سابق به خیرات علی بن ابی طالب، حسن، حسین، و شهید از ماست. اما مقتصد صائم در نهار و قائک در لیل است و اما ظالم لنقژفس در اوست آنچه در مردم است و او آمرزیده می‏باشد. در المیزان پس از نقل حدیث فرموده مراد از شهید به قرینه روایات دیگر امام است و فرموده: روایات از طرق شیعه از ائمه علیهم السلام در اینکه آیه مخصوص اولاد فاطمه علیهما السلام است بسیار است. دو حدیث فوق و نظیر آن دو در صافی نقل شده و مجمع و جوامع الجامع به آنهانقل شده و مجمع و جوامع الجامع به آنهااشاره کرده است از ابن عباس نقل شده: مراد از «اَلَّذینَ اصْطَفَینا» علماء امت اسلام اند اگر چنین هم باشند مصداق حقیقی همان ائمه اهل بیت علیهم السلام سپس علماء مروّجین قرآن. ولی کلمه اصطفاء با این احتمال نمی‏سازد با آنکه علما نیز وارث رسول خدا اند و درباره آنها فرموده: «اَللّهُمَّ ارحَمْ خذلَفائی - ثَلثَ مَرّاتٍ - قیلَ یل رَسُولَ اللّهِ وَ مَنْ خُلَفائُکَ؟ قال: الذین یَأتُونَ مِنْ بَعدی، یَرْوونَ حِدیثی وَ سُنَّتی فَیُعَلِّمُونَ النّاسَ مِنْ بَعْدی» (وسائل کتاب قضا ابواب صفات قاضی باب 8 حدیث 50) در بعضی از نسخ روایت کلمه «فَیُعَلِّمُونَها» نیست. * . صفا و خالص است. مروه در اصل به معنی سنگهای نرم است مروه در اصل به معنی سنگهای نرم است و به قولی سنگریزه‏ها است. مرو لغتی است در مروه و به قولی جمع مروه است مثل تمر و تمره (مجمع). سپس آن دو نام دو رکوه است در مکه که حاجیان میان آن دو عمل سعی انجام می‏دهند فاصله میان آن دو عمل سعی انجام میدهد فاصله میان آن دو بنابر آنچه گفته اندسیصد و پنجاه متر و نیم است. یعنی صفا و مرو از معابد خداست و از اماکنی اند که برای عبادت خدا تعیین گردیده‏اند .

معنی کلمه صفو در ویکی واژه

(اِم
روشنی.
خالص و برگزیدة چیزی.

جملاتی از کاربرد کلمه صفو

پیش که از ابر صفا نم نبود رسته گل صفوت آدم نبود
به هرکجا که مربی شود بزرگی او همه عقاب برآید ز بیضه ی عصفور
چون خاک و هوا را بشود رتبت و صفوت چون چرخ و زمین را بجهد راحت و آرام
وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ای ما عرفوه حقّ معرفته، و ما وصفوه حق وصفه، و ما عظموه حقّ تعظیمه. کس او را بسزای او نشناخت. کس او را بسزای او ندانست.
با رقیب ما مگو از صفوت جام شراب کین چنین مرآت روشن لایق آن کور نیست
تعالوا بنا نصفوا نخلی التدللا و من لحظکم نجلی الفؤاد من الجلا
تاج دین محمودبن عبدالکریم آن باد لطف آب صفوت صدر خاکی حلم آتش اقتدار
امامزاده نورالدین احمد مربوط به دوره صفوی است و در حد واسط اردکان و عقدا، محله گاپله واقع شده و این اثر در تاریخ ۷ مهر ۱۳۸۱ با شمارهٔ ثبت ۶۳۱۴ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
چون ز راه صدق و صفوت نز من آید نز شما صدق بوذر داشتن یا عشق سلمان داشتن
آبش همه آب صفوت آدم خاکش همه خاک طینت یحیی
نعود الی صفو الرحیق بمجلس تدور بنا الکاسات تتلو علی الولا