سوابق
معنی کلمه سوابق در فرهنگ معین
معنی کلمه سوابق در فرهنگ عمید
معنی کلمه سوابق در فرهنگ فارسی
معنی کلمه سوابق در دانشنامه عمومی
معنی کلمه سوابق در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه سوابق
و میدانم که تخم این بلا من کاشته ام، و هرکه چیزی کاشت هراینه بدرود اگرچه در ندامت افتد و بداند که زهگیا کاشته است. و امروز وقتست که ثمرت کردار و ریع گفتار خویش بردارم. و این رنج بر من گران تر میگردد از هراسی که تو بمن متهم شوی بحکم سوابق دوستی و صحبت که میان ماست.
چنین سوابق خدمت چنین وسایل خوب موافقت نکند با وساوس شیطان
خلیف البقی جعفر بن محمد کثیر الفواضل عظیم السوابق
سوابق کرمت را بیان چگونه کنم تبارک اللَّه از آن کارساز ربانی
حد اقل ۱۳ نوع تازی در افغانستان شناخته شدهاست، و بعضی از گونهها هنوز هم در حال رشد هستند. (نظر به نگهداری سوابق پرورشی آنان)
بچو من بنده بی سوابق مدح نعمت بی کران همی بخشد
عزمت چرا سوابق صحبت به پا فکند حزمت چرا سو الف الفت ز کف نهاد
مسعود صاعد آنکه بانواع اصطناع بر اهل فضل همّت او را سوابقست
الا به حکم آن که سوابق انعام خداوندی ملازم روزگار بندگان است مصلحتی که بینند و اعلام نکنند، نوعی از خیانت باشد. طریق صواب آن است که با این پسر گرد طمع نگردی و فرش ولع درنوردی که منصب قضا پایگاهی منیع است تا به گناهی شنیع ملوث نگردانی و حریف این است که دیدی و حدیث این که شنیدی.
اندیشه آریایی گرایی در کنار سوابق سو روس و انگلیس در ایران موجب نزدیکی فراوان میان آلمان نازی و حکومت پهلوی در دوران رضا شاه شد.
مخدوم من: این بدگمانی از تو مرا در گمان نبود عرفتنی بالحجاز و انکرنتی بالعراق فما عدا مما بدا، من خود را در خدمت شما زیاده بر این ها موتمن و موثق میدانستم؛ معلوم شد که امتداد ایام دوری باعث تغییر سوابق اعتقاد شما در حق دوستان صادق الولا شده، ان بعض الظن اثم.
بآشنا و به بیگانه جود اوست رسا اگر سوابق هست و اگر سوابق نیست