موتمن

معنی کلمه موتمن در لغت نامه دهخدا

مؤتمن. [ م ُءْ ت َ م َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از ائتمان. ( از منتهی الارب ، ماده ام ن ). اعتماد کرده شده و امین گرفته شده. ( ناظم الاطباء ). موثق. امین. ( یادداشت مؤلف ). معتمد و امین. ( غیاث ) :
دیر نپاید که به امر ملک
گردی بر ملک جهان مؤتمن.فرخی.گفت اگر صد ره کنی تو راست ، من
کژ شوم چون کژ شوی ای مؤتمن.مولوی.دست سوی خاک برد آن مؤتمن
خاک خود را درکشید از وی علن.مولوی.مثل : المستشار مؤتمن. ( یادداشت مؤلف ) :
گفت پیغمبر بکن ای رای زن
مشورت کالمستشار مؤتمن.مولوی.مشورت با عقل کردم گفت : حافظ می بنوش
ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن.حافظ.و رجوع به ائتمان شود. || استوار داشته شده. ( یادداشت مؤلف ). استوارداشته. ج ، مؤتمنون. ( مهذب الاسماء ). || زنهاردار. زینهاردار. ( یادداشت مؤلف ).
مؤتمن. [ م ُءْ ت َ م َ ] ( اِخ ) یکی از صفات باری تعالی. ( ناظم الاطباء ).
مؤتمن. [م ُءْ ت َ م ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ائتمان. ( منتهی الارب ). اعتمادکننده. ( ناظم الاطباء ). رجوع با ائتمان شود. || امین گیرنده. || بی بیم و ترس گرداننده. ( از منتهی الارب ). || امین. ( ناظم الاطباء ). || امین و وکیلی که دارای امانت باشد. ( ناظم الاطباء ). امانتدار و این اسم فاعل است از ائتمان مأخوذ از امانت. ( غیاث ) ( آنندراج ).
مؤتمن. [ م ُءْ ت َ م َ ] ( اِخ ) قاسم بن هارون الرشید عباسی متولد 173 و متوفای 208 هَ. ق. هارون الرشید او را در زمان خود پس از دو برادر به ولیعهدی منصوب کرد. ورجوع به قاسم مؤتمن و مجمل التواریخ و القصص ص 349 و تاریخ گزیده ص 304 و 308 و تاریخ الخلفا ص 205 شود.

معنی کلمه موتمن در فرهنگ فارسی

شخص امین و رف اطمینان
( صفت ) آنکه مورد اطمینان باشد امین : مشورت با عقل کردم گفت: حافظ . می بنوش . ساقیا. می ده بقول مستشار موتمن . ( حافظ .۲۶۹ ) جمع : موتمنین .
قاسم بن هارون الرشید عباسی متولد ۱۷۳ و متوفای ۲٠۸ ه. ق .

معنی کلمه موتمن در فرهنگ اسم ها

اسم: موتمن (پسر) (عربی) (تلفظ: mo’taman) (فارسی: مؤتمن) (انگلیسی: motaman)
معنی: مورد اعتماد، امین، معتمد

جملاتی از کاربرد کلمه موتمن

بر گنج فضل نیست چو طبع تو قهرمان در سر علم نیست چو کلک تو موتمن
عمارت بهارستان زیر نظر ارباب کیخسرو و به دست شیخ حسن معمار ترمیم شد و مجلس دوم در ۲۳ آبان ۱۲۸۸ با نطق احمدشاه افتتاح شد. با رای نمایندگان مجلس، موتمن‌الملک پیرنیا رئیس مجلس شد و محمدولی خان تنکابنی به‌عنوان نخست‌وزیر دولت تشکیل داد.
زین بشارت در میان عید اضحی و غدیر عید دیگر شد عیان از امر میر موتمن
بخشم گفتمش آهسته ران که آن لب لعل بدر نثار کف میر موتمن ماند
دوحه گلشن دین سرو گلستان وجود آنکه بر خلق ز حق منتخب و موتمن است
دانا حسین خان نام‌آور جهان آن میر کامران آن صدر موتمن
آنکس که بر هر کشوری بگماشت دانا داوری چون تو نبیند دیگری در کدخدایی موتمن
کهف الامنا موتمن الملک که از وی نادیده قدر برتر و نشنیده قضا به
که ما هر دو خواهیم ای موتمن بگیریم کشتی در این انجمن
چون صدق موتمنی چون عقل معتمدی چون رزق مکتسبی چون عمر مغتنمی
گو تو خضری یا که جبریل ای جوان موتمن