سندان
معنی کلمه سندان در لغت نامه دهخدا

سندان

معنی کلمه سندان در لغت نامه دهخدا

سندان. [ س ِ ] ( اِ ) ابزاری است که آهنگران و مسگران بر آن چیزها کوبند. افزاری باشد مسگران و زرگران و آهنگران را. ( برهان ). آهنی ضخیم که فلزات و جز آن را بر آن نهند و با پتک کوبند. آلتی است معروف که آهنگران بدان آهن فولاد کوبند. ( آنندراج ). از آلات آهنگران و زرگران که آهن و زر و غیره بر آن نهاده میکوبند. بهندی آنرا اهرن گویند نه به معنی آنکه بهندی آنرا گهن و هتورا گویند. ( غیاث ). آهنی را گویند که آهنگران و نعلبندان دارند و آهن پاره ها به پتک بر آنجا راست کنند. ( صحاح الفرس ). علاة. ( منتهی الارب ). مقابل پتک و کدین. خایسک. ( یادداشت مؤلف ). مَسطبه. مِسطبه.مهمزة. ( منتهی الارب ). غفچ. آهنین کرسی :
بتی که غمزه ش از سندان کند گذاره
دلم بمژگان کرده ست پاره پاره.دقیقی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 489 ).کمندافکن و مرد میدان بدند
برزم اندرون سنگ و سندان بدند.فردوسی.دل سنگ و سندان بترسد ز مرگ
رهایی نیابد از او بیخ و برگ.فردوسی.سر سروران زیر گرز گران
چو سندان بدو پتک آهنگران.فردوسی.کند به تیر چو زنبورخانه سندان را
اگر نهند بر آماجگاه او سندان.فرخی.بروز رزم بکوبد بنعل مرکب خویش
مخالفان را دلهای سخت چون سندان.فرخی.چو سندان آهنگران گشت یخ
چو آهنگران ابر مازندران.منوچهری.نباشد عشق را جز عشق درمان
نشاید کرد سندان جز بسندان.( ویس و رامین ).چه روی از پس این دیو گریزنده
چه زنی پتک بر این سرد و قوی سندان.ناصرخسرو.بفر دولت او هرکه قصد سندان کرد
بزیر دندان چون موم یافت سندان را.ناصرخسرو.همه به پله نیکی ز یک سپندان کم
به پله بدی اندر هزار سندانم.سوزنی.به زیر ضربت خایسک محنت و شیون
صبور نیست ولی صبر کار سندانست.انوری.منم آن کاوه که تأیید فریدونی بخت
طالب کوره و سندان شدنم نگذارند.خاقانی.کاوه که داند زدن بر سر ضحاک پتک
کی شودش پای بند کوره و سندان و دم.خاقانی.چو مرگ از راه جان آید نه از راه حواس تو
ز خوف مرگ نتوان رست اگر در جوف سندانی.

معنی کلمه سندان در فرهنگ معین

(س ) (اِ. ) ۱ - ابزار آهنی ضخیم که آهنگران آهن را روی آن گذاشته و با پُتک می کوبند. ۲ - تکه آهن زیر کوبة در.

معنی کلمه سندان در فرهنگ عمید

۱. افزار آهنی ضخیم که آهنگران قطعۀ آهنی را به روی آن می گذارند و با پتک یا چکش می کوبند.
۲. [قدیمی] میخ ستبر و یا تکۀ آهن زیر کوبۀ در.

معنی کلمه سندان در فرهنگ فارسی

افزار آهنی ضخیم که آهنگران قطعه آهن رابرروی آن، میگذارندوباپتک یاچکش میکوبند، میخ ستبریاتکه، آهن زیرکوبه در
( اسم ) ۱ - افزاری آهنین که آهنگران و مسگران و زرگران بر روی آن با پتک یا چکش فلز را بکوبند . ۲ - آهنی پهن که بر در کوبند و از کوفتن حلقه بر آن اهل خانه را خبر دار کنند . یا سندان گوش . یکی از سه استخوان کوچک داخل صندوق گوش میانی استخوان سندانی سندانی .
دهی است از دهستان آغیمنون بخش مرکزی شهرستان سراب .

معنی کلمه سندان در دانشنامه عمومی

سِندان ابزاری فلزی است که آهنگران، مسگران و نعلبندان اشیاء را بر آن می کوبند یا آهن پاره ها را با پتک بر روی آن صاف می کنند.
سندان از چدن یا فولاد ساخته می شود و روی پایه ای چدنی یا قطعه ای چوب محکم قرار داده می شود. سطح سندان را سخت می کنند و دماغه سندان شکل های گوناگونی دارد و به کمک آن می توان فلزات را به شکل دلخواه آهنگری کرد. برخی سندان ها نیز دو دماغه هستند.
لَختی ( ماند ) سندان باعث می شود تا انرژی ابزار ضربه زننده به شیء ضربه خورنده منتقل شود. نام های دیگری که در قدیم برای سندان به کار می رفت، آهنین کرسی، غفچ و خایسک بود.
سندان ها را معمولاً بر اساس وزن دسته بندی می کنند. آهنگران فلزات قیمتی معمولاً از سندان هایی چند کیلویی استفاده می کنند اما آهنگران ابزارساز در شهرها و روستاهای قدیم معمولاً سندان هایی سنگین داشتند که وزن آن ها گاه به ۲۰۰ یا ۴۰۰ کیلوگرم هم می رسید. البته سندان های بزگتری نیز وجود دارد که وزن آنها به بیش از ۴۰۰ تن میرسد و در صنعت ماشین سازی کاربرد زیاد دارد.
امروزه از سندان کمتر استفاده می شود و در برخی از جوامع بیشتر به صورت نمادی از گذشته ها درآمده است. امروزه نیز در ساخت گیوه از سندان چوبی استفاده می کنند.
• مقر ابزار: که می توان دسته ها، قرارها و قرارهای دم را در آن جای داد
• سوراخ سنبه کاری و میز: که قلم زنی یا برش روی آن انجام می شود.
• دماغه
• گلو
• پایه
• لبهٔ گرد
سطح کار اصلی سندان به نام صورت شناخته می شود. عموماً از جنس استیل سخت ساخته شده است و برای بیشتر کارها باید با لبه های گرد و صاف باشد. هر علامت روی صورت به کار منتقل می شود. همچنین، لبه های تیز تمایل به برش فلز در حال کار دارند و ممکن است باعث ایجاد شکاف در قطعه کار شود. صورت برای مقاومت در برابر ضربات چکش اسمیت سخت می شود، بنابراین قسمت صورت تحت استفاده مکرر تغییر شکل نمی یابد. یک صورت خاردار سخت نیز میزان نیروی از دست رفته در هر ضربه چکش را کاهش می دهد. چکش ها، ابزارها و قطعات کار شده از فولاد سخت شده هرگز نباید مستقیماً با نیروی کامل به صورت سندان برخورد کند، زیرا ممکن است به آن آسیب برساند. این می تواند منجر به تراشیدن یا تغییر شکل صورت سندان شود.

معنی کلمه سندان در ویکی واژه

ابزار آهنی ضخیم که آهنگران آهن را روی آن گذاشته و با پُتک می‌کوبند.
تکه آهن زیر کوبة در.

جملاتی از کاربرد کلمه سندان

دل من چون سپندان است و آن او چو سندانی نمی‌دانم که با سندان بود طاقت سپندان را
سه استخوان ریز و ظریف موجود در گوش را استخوانچه های گوش می‌نامند که کوچکترین استخوان های بدن اند. پرده گوش قسمتی از پوست نازکی است که مثل طبلی محکم گسترده شده است و به اولین استخوانچه چسبیده است این استخوان کوچک استخوان چکشی (مالئوس) نامیده می‌شود. استخوان چکشی به استخوان کوچک دیگری چسبیده است که به آن استخوان سندانی گفته می‌شود؛ استخوان سندانی به کوچکترین استخوان در بدن متصل است که به آن رکابی می‌گویند.
پرده گوش قسمتی از پوست نازکی است که مثل طبل محکم گسترده شده‌است و به اولین استخوانچه چسبیده‌است این استخوان کوچک استخوان چکشی نامیده می‌شود. استخوان چکشی به وسیله رباط‌های ریزی به استخوان کوچک دیگری چسبیده‌است که به آن سندانی گفته می‌شود؛ به‌طوری که با حرکت استخوانچه چکشی، استخوانچه سندانی هم همراه آن حرکت خواهد کرد. انتهای دیگر استخوانچه سندانی به تنه کوچک‌ترین استخوان در بدن متصل است که به آن رکابی می‌گویند.
چهارمین طبقه که بسیار پرشمارتر از سه طبقه دیگر بود و در دین زرتشت به شکل متفاوتی با آن‌ها رفتار می‌شد، پیشه‌ورها بودند. در متون پارسی میانه، به آن‌ها به صورت منفی نگریسته شده است. به نظر می‌رسد که این طبقه در پایین‌ترین سطح بوده است. این دیدگاه نسبت به پیشه‌ورها و بازرگانان با توجه به تعداد پرشمار آن‌ها در اواخر دوره باستان در ایران، مهم می‌نماید. این دیدگاه منفی تعداد زرتشتیان این طبق را کاهش داده و باعث شده بود تا اقلیت‌ها بیشتر در این طبقه مشغول باشند. این دیدگاه منفی خصوصاً آنجا مهم‌تر می‌شود که با ظهور اسلام، این طبقه خود را آماده پذیرش آن می‌دیدند، چرا که دین اسلام بسیار بیشتر تجارت‌پسندانه بود و محمد بن عبدالله، پیامبر این دین، خود یک تاجر بود.
آهنگری از قدیمی‌ترین هنرهای فلزکاری است و منشأ آن به زمان‌های بسیار دور بازمی‌گردد. در این فرایند نیروهای بزرگی به کار گرفته می‌شود و لوازم کار اغلب بسیار سنگین هستند. در دوران گذشته فلز مورد نظرشان را تا حد لازم گداخته می‌کردند و بعد با یک انبر آن را بر روی سندان نگه می‌داشتند و چکش‌کاری می‌کردند تا شکل مورد نظر را پیدا کند. گاهی فلز گداخته را با چکش کاری در داخل یک قالب شکل می‌دادند و فلز گداخته شکل قالب را به خود می‌گرفت.
ورق ستد رخ او وقت بزم از نسرین سبق برد دل او گاه رزم از سندان
ابر کومه‌ای بارا ابر سنگین و چگال، با گسترش قائم چشمگیر و به شکل کوه یا برج‌های عظیم است؛ دست‌کم بخشی از قسمت فوقانی آن معمولاً هموار یا رشته‌رشته یا مخطط و همواره تخت است؛ این بخش اغلب به شکل سندان یا پرهٔ بسیار بزرگ گسترش می‌یابد. زیر پایه این ابر که معمولاً بسیار تیره‌رنگ است، غالباً ابرهای پاره‌پاره وجود دارد که ممکن است به آن پیوسته یا از آن جدا باشند. بارش آن گاهی به صورت میلابی دیده می‌شود.
بسیاری از نویسندگان کویتی در نوشتن نظرات خود از طریق ستون‌های روزانه، نیمه روزانه یا هفتگی شرکت فعالی داشته‌اند. از جمله مهمترین این ستون‌نویس‌ها عبارت بودند از: دلع المفتی، احمد الصرف و سعود السمکه و مهمترین روزنامه‌نگاران نیز، مبارک العبد الهادی، مبارک العبدالله، فهد القبندی، محمد المصلح، حمد السلامه، حمد الخلف، لیلی الصراف، عبدالرزاق المحسن، لویی شعبان، یوسف المطیری، سعود الفضلی، محمد الاتربی، محمد سندان، ابراهیم السعیدی، واحمد الشمری می‌باشند.
بزخم تیر ز سندان برون برد سوفار بزخم تیغ دو نیمه کند که آهن
بهشت نقد در بر، حسن آن سیمین بدن دارد که بینم سیر چشم نعمتش، مشکل پسندان را
بچین گر بگذری لعبت پسندان عجب گر لعبتان چین پسندند
اگر تو خود به مثل صعبتر زسندانی که مرگ بینی عمر تو را سپندان است
ابرهای سینه‌ای معمولاً با تشکیل ابرهای سندانی و توفان‌های سخت همراهند و در کل پدیده‌های نادرند.
آنک گریان ازوست خندان اوست دل که بی‌یاد اوست سندان اوست
تیغ او از جگر شیر خورد تیر او بر دل سندان گذرد
کنون آن به که همچون ناپسندان کنی یکچند محبوسش به زندان
استخوانچه‌های گوش میانی به وسیله رباط‌ها طوری آویزان شده‌اند که مجموع استخوانچه‌های چکشی و سندانی به صورت یک اهرم واحد عمل خواهند کرد و نقطه اتکای این اهرم تقریباً در لبه پرده صماخ قرار گرفته‌است.
اگر داری هزاران دل چو سندان بمانی بی دل از دیدار ایشان
که استان را از دشت قزوین جدا می‌کنند و عبارت‌اند از: چرگر، سندان داغی، ملاداغی و پوتالی.