معنی کلمه سنا در لغت نامه دهخدا
چو چرخ مرکز جاه ترا شتاب و سکون
چو طبع آتش رأی ترا سنا و ضیا.مسعودسعد.خداوندا سنایی را سنایی ده تو در حکمت
چنانک از وی به رشک آید روان بوعلی سینا.سنایی.از سنا برق آتش شمشیر
عرشیان را سنا فرستادی.خاقانی.اگر خسیس برمن گرانسر است رواست
که او زمین کثیف است و من سماء سنا.خاقانی.
سنا. [ س َ ] ( ع اِ ) چوبی باشد که بدان مسواک کنند. ( برهان ) ( آنندراج ). || گیاهی است مسهل و بهترین آن مکی میباشد. ( برهان ). نام گیاهی است که آن اسهال میکند. گیاهی است که سناء مکی گویند. ( غیاث ). گیاهی است از تیره پروانه داران ( سبزی آساها ) که دارای چند گونه است و از گیاهان بومی نواحی گرم سودان ( آفریقا ) و آسیای صغیر و عربستان و جنوب ایران میباشد. برگهایش متناوب و مرکب ( دارای 3 تا 9 زوج برگچه ) بدون برگچه انتهایی است ، گلهایش زردرنگ و میوه اش نیاک و محتوی چند دانه است. میوه و برگ مختلف سنا دوای تلخ مسهلی است که بصورت دم کرده یا پودر بکار میرود، عشرق. گونه های آن :
1 - سنای اسکندریه ؛ گونه ای از سنا که در مصر و سودان و اطراف نیل ( در نواحی کوهستانی شمال و مغرب خرطوم ) بحد وفور میروید و یکی از انواع سناهای دارویی است. برگهایش از سنای هندی کوچکتر است وسنایی که در بازار به این اسم عرضه میشود مخلوطی ازسناهای مختلف است : سنای مکی ، سنای حجازی ، مهار، سنای مکی آغاجی ، سنای مکی. 2 - سنای بری ؛ قدقدک. 3 - سنای هندی ؛ گونه ای از سنا که بحد وفور در عربستان و آفریقا و سواحل سومالی تا موزامبیک میروید، ولی امروز بیشتر در جنوب هندوستان کشف میشود و یکی از انواع سناهای دارویی است. میوه اش تقریباً بدون انحنا و برگچه هایش در قاعده کمی نامتقارن است. سنای هندوستانی. ( از فرهنگ فارسی معین ).
سنا. [ س ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) مجلس سالخوردگان که اعضای آن سران روحانی و غیرروحانی ملت اند. ( ایران باستان ). مجلسی که اعضای آن از بزرگان و اعیان کشور برگزیده شوند. مجلس اعیان.
- سنای پانصدنفری ؛ سنای پانصدنفری مجلسی بود که کلیس تنس در سال 510 ق.م. از تریبوس های ده گانه آتن در آن شهر تأسیس کرد. عده اعضای سناتا آن زمان چهار نفر بود. کلیس تنس به طرفداری طبقات پست مقرر داشت که هر یک از تریبوس های ده گانه پنجاه نفر عضو انتخاب کند و بدین طریق عده اعضای سنا را به پانصد نفر رسانید. ( تاریخ تمدن قدیم ایران ).