گرانسر

معنی کلمه گرانسر در لغت نامه دهخدا

گران سر. [ گ ِ س َ ] ( ص مرکب ) متکبر و مُدمّغ. ( از برهان ). کنایه از جاهل و متکبر. ( آنندراج ) :
اگر خسیسی بر من گران سر است رواست
که او زمین کثیف است و من سماء سنا.خاقانی. || صاحب لشکر و سپاه انبوه که او را سپه سالار نیز خوانند. ( برهان ). || مست. مخمور. ( از آنندراج ) :
در قصب سه دامنی آستئی دو برفشان
پای طرب سبک برآر ارچه ز می گران سری.خاقانی.شاه گران سر ز می خوش اثر
باد و مباداش گرانی بسر.امیرخسرو ( از آنندراج ). || غضبناک. خشمین. خشمن. رنجیده خاطر. آزرده خاطر :
شاه است گران سر ارچه رنجی
زین بنده جان گران ندیده ست.خاقانی.

معنی کلمه گرانسر در فرهنگ معین

( ~ . سَ )(ص مر. ) متکبر، خو د خواه .

معنی کلمه گرانسر در فرهنگ عمید

۱. متکبر، خودخواه، خودسر، مغرور.
۲. مست.

معنی کلمه گرانسر در فرهنگ فارسی

۱ - آنکه خود را برتر از دیگران داند متکبر مغرور : اگر خسیسی برمن گران سر است رواست که او زمین کثیف است و من سمائ سنا . ( خاقانی ) ۲ - صاحب سپاه انبوه سپهسالار . ۳ - مست و مخمور : در قصب سه دامنی آستیی دو برفشان پای طرب سبک بر آرا زچه زنی گرانسری . ( خاقانی ) ۴ - خشمگین غضبناک .
کنایه ازمتکبر، خودخواه، خودسر

جملاتی از کاربرد کلمه گرانسر

گرانسر است ز باده هنوز نرگس مست ز دست لاله مگر نوش کرد جام عقار
خنگش به چه ماند به یکی باد سبک‌سیر گرزش به چه ماند به یکی کوه گرانسر
ازین دو وجه برون نیست کاین گرانسری اش ز تا جداری کبر است یا ز رنج خمار
عزمم سبک عنان شد و هجرت گران رکاب زان دل سبک شده ست ز زلف گرانسرت
روان رهوار من بردامن دشت خروشان و شتابان وگرانسر
چون بنفشه گرانسر اندر کبر لیک چون گل دریده شان شلوار