زمام

معنی کلمه زمام در لغت نامه دهخدا

زمام. [ زِ ] ( ع اِ ) مهار و رشته که در جوف بینی شتر بندند و بر وی مهار بندند. ج ، ازمة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از فرهنگ فارسی معین ). مهار و عنان شتر و اسب. ج ، ازمة. ( فرهنگ فارسی معین ). مهار شتر باشد. گویند عربی است. ( برهان ). مهار شتر و رسن که در چوب بینی شتر بندند و به فتح خطاست. ( غیاث ). مهار شتر خصوصاً و عنان اسب عموماً. ( آنندراج ). ناظم الاطباء در ذیل زَمام آرد: مأخوذ از تازی عنان و لگام و مهار - انتهی. مهار که ماهار نیز گویندش. ( شرفنامه منیری ). مهار. ( دهار ) :
زمام او طریق او و راهبر
ستام او و دست او عصای او.منوچهری.بر آوردم زمامش تا بناگوش
فروهشتم هویدش تا به کاهل.منوچهری.دست از جهان سفله به فرمان کردگار
کوتاه کن ، دراز چه افگنده ای زمام.ناصرخسرو.بیست و چهارش زمام ناقه ولیکن
ناله نه از ناقه ، از زمام بر آمد.خاقانی.ز صد هزاران بختی یکی نجیب آید
که کتف احمد جای زمام او زیبد.خاقانی.شبرو که دید ساخته نور مبین چراغ
بختی که دید یافته حبل المتین زمام.خاقانی.خاقانیا زمانه زمام امل گرفت
گر خود عنان عمر بگیرد امان مخواه.خاقانی.شتربانی آمد به هول و ستیز
زمام شتر بر سرم زد که خیز.سعدی ( بوستان ).من اختیار خود را تسلیم عشق کردم
همچون زمام اشتر در دست ساربانان.سعدی.سپهر را به کمند اطاعت تو سری است
چو باره را به لجام و چو ناقه رابه زمام.طالب آملی ( از آنندراج ).- زمام اختیار ؛ ضبط و ربط و جلوگیری از نفس. ( ناظم الاطباء ) : یکی بر سر راهی مست خفته بود و زمام اختیارش از دست رفته. ( گلستان ).
- زمام اختیار از دست کسی یا گروهی گرفتن ؛ او یا آنان را تسلیم اراده خود ساختن. سلب اختیار از آنان نمودن. او یا آنان را مطیع ساختن : انصار دین زمام اختیار از دست ایشان بستدند و مداخل حصار را فراگرفتند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 286 ).
- زمام النعل ؛ آنچه دوال بروی بندند. ( منتهی الارب ). دوالی که بر نعل بندند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- زمام به دست زمانه دادن ؛ خود را تسلیم حوادث روزگار کردن. خود را بدست سرنوشت سپردن و از هر کوششی بازماندن :

معنی کلمه زمام در فرهنگ معین

(زِ ) [ ع . ] (اِ. ) مهار، عنان .

معنی کلمه زمام در فرهنگ عمید

۱. مهار، افسار.
۲. [مجاز] اختیار: زمام کشور در دست بیگانگان است.

معنی کلمه زمام در فرهنگ فارسی

مهار، مهاراشتر، عنان اسب، ازمه جمع
( اسم ) ۱ - رشته ای که در جوف بینی شتر کنند و بروی مهار بندند . ۲ - مهار عنان ( شتر و اسب ) جمع ازمه .
هر علف بلندی گیاه بلند

جملاتی از کاربرد کلمه زمام

آلکسیوس پسر مانوئل یکم کامننوس، امپراتور وقت بیزانس و ماریا، دختر شاهزادهٔ انتاکیه ریموند بود. هنگامی که پدرش در ۲۴ سپتامبر ۱۱۸۰ درگذشت، آلکسیوس با عنوان آلکسیوس دوم بر تخت امپراتوری روم شرقی نشست اما از آنجا که ۱۱ سال بیشتر نداشت مادرش ماریا به‌عنوان نایب‌السلطنه زمام امور را در دست گرفت. اما ماریا نیز به‌نوبهٔ خود ادارهٔ حکومت را به عاشق خود آلکسیوس، برادرزادهٔ منفور و ناتوان مانوئل واگذارکرد.
زمام ناقه محمل نشینی داده‌ام از کف بجای او بت توسن سواری کرده‌ام پیدا
دخت شرفیم و مام دانش داریم به کف زمام دانش
ملک کاووس با حکام قره‌قویونلو ارتباط بسیار نزدیکی داشت و از این طریق مردم نور را تابع خود ساخت؛ ولی ملک اسکندر با کمک چند تن از برادرانش به حکومت لاریجان و اطراف آن رسید. سپس میان دو برادر جنگی درگرفت که ملک کاووس به کمک زمامداران گیلان در آن جنگ پیروز شد. ملک اسکندر نیز در زندان کاووس اسیر شد. کاووس نیز با این شرط که اسکندر هیچ وقت به سرزمینش تجاوز نکند، او را بخشید و آزاد کرد.
ز ناق‌های مرصع زمام از یاقوت ز باره‌های مکلل لگام از گوهر
پس از قتل اذینه پسرش وَهَب‌اللاّت که کودکی بیش نبود جانشین او شد و زمام امور به دست مادر کودک زَبَّاء یا زنوبیه افتاد.
در سال ۳۸ پیش از میلاد، نماینده تام‌الاختیار از زمامداران سه‌گانه روم مارک آنتونی، پوبلیوس ونتیدوس باسوس، فرمانده مبارزه علیه اشکانیان کرد. آنتونی و باسوس به واسطه ثروت کوماژن تحریک شدند که به آن حمله کنند با این که آنها آماده شده بودند به کوماژن و پایتخت آن ساموساتا حمله کنند، آنتیوخوس با آنها به مذاکره صلح آمیز پرداخت.
مودود احمد عصمی کز نفاذ امر دارد زمام گیتی در دست اختیار
برآورد آوازه از سطح بام که ای بانوی مهربان تر زمام
وی، با بهره از پشتیبانی این زمامداران در روزگار خویش، در کرمان و همینطور در یزد، بیمارستانهایی تأسیس نمود و خود در رأس پزشکان این بیمارستانها به طبابت و تألیف و آموزش پزشکی اشتغال داشت.
شوق بستد ز کف هر دو زمام هر دو گشتند ز هم طالب کام
در روضهٔ سعادت تو بخت را نزول در قبضهٔ سیادت تو چرخ را زمام
زمام کشتی دل تا کسی نداده به عشقت خبر ز جنبش دریای اضطراب ندارد
عمر بونگو پس از کناره‌گیری فیدل کاسترو از ریاست‌جمهوری کوبا در سال ۲۰۰۸، طولانی‌ترین دوران ریاست‌جمهوری را داشت و حتی امروزه نیز از او به‌عنوان یکی از رهبران دارای طولانی‌ترین دورهٔ زمامداری در طول تاریخ یاد می‌شود.
امامت زمام دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزّت مؤمنان است. امامت اساس اسلام بارور و شاخهٔ بلند آن است. امام، حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام می‌شمرد و آن را تحقق می‌بخشد؛ حدود الهی را به پا می‌دارد و از دین خدا دفاع می‌کند و به سوی راه پروردگارش به وسیلهٔ دانش و اندرز نیکو و دلیل رسا و محکم دعوت می‌کند. امام امین خدا در میان مردم، حجت حق بر خلق، خلیفهٔ الهی در جامعه، رهبر و ره نمای خلق به سوی حق و نگهبان حریم حقوق الهی است.
محمدی‌خان تخماق استاجلو سفیر ایران در امپراتوری عثمانی در اواخر زمامداری شاه تهماسب یکم بود. پس از مرگ شاه تهماسب یکم، سلطان مراد سوم، محمدی‌خان تخماق استاجلو را به همراه هدایای زیاد و یک چاوش نزد شاه اسماعیل دوم (شاه جدید) در قزوین فرستاد.
ز اختیار خود آن‌دم زمانه دست بشست که در کف تو نهاد آسمان زمام مهام
اولین چالش‌های آنگلا مرکل در اولین دوره زمامداری‌اش در سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ بحث‌هایی بود که آیا اتحادیه دموکرات مسیحی به اندازه کافی حزبی محافظه‌کار است یا اینکه در حال حرکت به سمت سوسیال دموکراسی است. در مارس ۲۰۰۹ مرکل در سخنانی اعلام کرد: گاهی من لیبرال، گاهی محافظه‌کار، گاهی سوسیال مسیحی هستم و و این چیزی است که به اتحادیه دموکرات مسیحی معنا می‌بخشد.
بنای شهوت و مستی نهادم زمام دل به دست نفس دادم