معنی کلمه زغال در لغت نامه دهخدا
- زغال استخوان ؛ زغال حیوانی. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به همین ترکیب شود.
- زغال چوب ؛ زغال نباتی. این زغال را از چوبهایی که در ترکیب آنها صمغ یا رزین به حداقل باشد ( مانند چوب درخت تبریزی و شاه بلوط ) تهیه می کنند. ( فرهنگ فارسی معین ).
- زغال حیوانی ؛ زغالی که نتیجه ٔسوختن انساج و اندامهای حیوانی ( مانند استخوان و غضروف و غیره ) حاصل شود. این زغال را در تصفیه مواد رنگین بکار برند. ( فرهنگ فارسی معین ).
- زغال خالص ؛ زغال قند و آن از تکلیس قندبدست می آید. ( فرهنگ فارسی معین ).
- زغال دوده ؛ زغالی است بی شکل که از سوزاندن تربانتین ، قطران ، نفت و لاستیک در هوای کم بدست می آید دوده پست برای نقاشی به رنگ سیاه و دوده های مرغوب ( مانند دوده استیلن ) برای واکس و مرکب چاپ مصرف می شود. ( فرهنگ فارسی معین ).
- زغال سنگ . رجوع به همین کلمه شود.
- زغال سوز ؛ آنکه در جنگل زغال تهیه می کند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- زغال سوزی ؛ عمل زغال سوز. انگشت گری. ( یادداشت ایضاً ).
- زغال طراحی ؛ زغال مخصوصی است برای طراحی. نقاش پیش از آنکه تابلو را رنگ آمیزی کند با زغال ، طرح مختصری می ریزد و سپس شروع به رنگ آمیزی می کند، ولی نقاش ماهر با همان رنگ مخلوط شده مقصود خود را مجسم می سازد. ( از فرهنگ فارسی معین ).
|| یک نوع میوه ترش مزه که به زغال اخته معروف است. ( ناظم الاطباء ). رجوع به همین کلمه شود.