معنی کلمه روحا در لغت نامه دهخدا
روحا. ( اِخ ) یا روها . نامی است که عربان به شهر اِدِس دادند و ارامنه آن را اوررا مینامیدند و بعقیده عربان قدیمیترین شهر آسیاست و اکنون این شهر را اورفا نامند. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2629 شود.، روح ا. [ حُل ْ لاه ] ( اِخ ) حضرت عیسی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). لقب عیسی پیغامبر. روح. رجوع به «عیسی » و «روح » در این لغت نامه شود :
در اثر خوانده ام که روح اﷲ
شد بصحرا برون شبی ، ناگاه.سنایی.نه روح اﷲ در این دیر است چون شد
چنین دجال فعل این دیر مینا.خاقانی.من چو روح اﷲ شده بر آسمان
وآن شده همچون جمادی در زمین.خاقانی.
روح ا. [ حُل ْ لاه ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 12هزارگزی جنوب شرقی مرزبانی و یک هزارگزی گندآباد. سکنه آن 45 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
روح ا. [ حُل ْ لاه ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ قزوینی ( متوفی بسال 541 هَ. ق ) او راست : شمس المنیر الاعظم فی اسماء البدر المسیر المعظم. ( کشف الظنون چ استانبول ج 2 ستون 1062 ).
روح ا. [ حُل ْ لاه ] ( اِخ ) خمینی. رجوع به خمینی شود.
روح ا. [ حُل ْ لاه ] ( اِخ ) ( قاضی ) قزوینی. عموی میرزا شرف جهان قاضی قزوین که این شخص شاید همان شرف قزوینی است. ( الذریعه ذیل دیوان روح اﷲ ). وی بسال 942 هَ.ق. درگذشت. این مطلع از اوست :
مراست غرقه بخون چشم اشکبار از تو
بغیر خون دلم نیست در کنار از تو.
رجوع به تحفه سامی ص 29 و الذریعه ذیل «دیوان روح اﷲ» و فرهنگ سخنوران ذیل روح قزوینی شود.