رنگرزی

رنج و راحت که چنین پی ز پی است اثر رنگرزی‌های وی است

تویی که تا ابد از رنگ و بوی دولت تو چمن به رنگرزی شد صبا به عطاری

عیسی به حکم رنگرزی بر مصیبتش نزدیک آفتاب لباس سیاه برد

گازری از رنگرزی دور نیست کلبه خورشید و مسیحا یکی است

رنگرز و رنگرزی دیر شد رنگرز از رنگرزی سیر شد

هوا به رنگرزی درچمن چو بر می خاست غمت به روی من آغاز زرگری میکرد

به روزگار خزان زرگری کند شب و روز به روزگار بهاران کندت رنگرزی

چو روی شست به‌ خون تیغ جنگیان گویی که کرد رنگرزی پیشه گنبد دوار

با هجر همی‌گوید ازین رنگرزی من می‌دانم که بوی خون می‌آید

چون باد صبا رنگرزی کرد به باغ گل چهره نمود و دل او رنگ ببرد