معنی کلمه ربو در لغت نامه دهخدا
ربو. [ رَ ب َ ] ( ع مص ) ربا. رباء. بربالیدن در میان قومی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). فزون شدن و گوالیدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). افزون شدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 51 ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). رجوع به رِبا و رِباء شود. || بالا گرفتن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 51 ) ( تاج المصادر بیهقی ). بالا شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بر بالا شدن. ( دهار ). || منتفخ گردیدن از دویدن یا از ترس و وحشت و تاسه گرفتن. || ریختن آب بر سویق و بالیده گردیدن آن. ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ). || پرورش یافتن. ( منتهی الارب ). و رجوع به ربا شود. || دما برافتادن. ( تاج المصادر بیهقی ). || افزودن. ( دهار ).