نفس تنگی

معنی کلمه نفس تنگی در لغت نامه دهخدا

نفس تنگی. [ ن َ ف َ ت َ] ( حامص مرکب ) بیماری ضیق النفس. ( ناظم الاطباء ). عسرالنفس. تنگی نفس. ضیق النفس. ( یادداشت مؤلف ). آسم.

معنی کلمه نفس تنگی در فرهنگ عمید

مرضی که شخص به سبب آن به سختی نفس می کشد، ضیق النفس، نفس تنگ بودن.

معنی کلمه نفس تنگی در فرهنگ فارسی

مرضی که مبتلای بدان بسختی نفس میکشد ضیق النفس .

معنی کلمه نفس تنگی در ویکی واژه

affanno

جملاتی از کاربرد کلمه نفس تنگی

بر جنون می‌پیچم واز خویش بیرون می‌روم گردباد شوق را تاکی نفس تنگی‌کند
ازجنون ما و من بر زندگی دقت مچین چون نفس تنگی‌ کند صبح قیامت می‌شود
حبابت ساغر و با بحر توفان پیش می‌آیی حذر کز یکنفس تنگی برون از خویش می‌آیی
چون سحر بیدل من و هستی تعب پیراهنی کز حیا بر خویش تا بالد نفس تنگی کند
سیری از شوخی ندارد طفل آتش‌خوی من اشک را کی در دویدن‌ها نفس تنگی کند
همچو آن سوزن‌که درماند ز تار نارسا عمر رنگ سعی بازد چون نفس تنگی‌ کند