دیمه

معنی کلمه دیمه در لغت نامه دهخدا

( دیمة ) دیمة. [ م َ ] ( ع اِ ) باران پیوسته با باد و بی رعد و برق یا آن که درنگ کند پنج روز یا شش روز یا هفت روز یا یکروز و یک شب و کمتر آن سه یک روز یا شب است و اکثر آن بهر ایام که برسد. ج ، دَیم و دیوم. ( منتهی الارب ). باران آرام بدون رعد و برق. ج ، دیم و دیوم. ( از اقرب الموارد ).
دیمه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) روی و رخساره. ( برهان ). ( آنندراج ). رخساره. ( غیاث ). رجوع به دیم شود.
دیمه.[ دَ م َ / م ِ ] ( اِ ) روشنی و ضیا بود. ( برهان ) روشنی. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). || غله را گویند که با آب باران حاصل میشود. ( برهان ). غله که بی آب کارند در بعض ولایات بپارسی دیم و در آذربایجان دیمه گویند. ( فلاحت نامه ). غله را گویند که به آب باران شود. ( جهانگیری ). دمه [ دَ / دِ م َ ] ( در تداول مردم قزوین ). || باران و شبنم و بعضی گویندبمعنی باران عربی است. ( برهان ). رجوع به دیم شود.
دیمه. [ ] ( اِخ ) شهری است [ بدیلمان از طبرستان ] از حدود کوه دنباوند. ( حدود العالم ).
دیمه. [ دِی ْ م ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه شهرستان سقز در 18 هزارگزی جنوب باختر بانه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
دیمه. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان نوری بخش شادگان شهرستان خرمشهر با 363 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
دیمه. [ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهوازبا 120 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).
دیمه. [ م َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان تنگ گزی بخش اردل شهرستان شهرکرد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

معنی کلمه دیمه در فرهنگ معین

(مِ یا مَ ) (اِ. ) روشنی ، ضیاء.
( ~. ) (اِ. ) کلیسا، معبد، بیعه .
( ~. ) [ ع . دیمة ] (اِ. ) بارانی است که همیشه می آید در آرامش ، بی رعد و برق یا درنگ می کند پنج شش روز، ج . دیَم ، دَیم .

معنی کلمه دیمه در فرهنگ عمید

۱. روی، رخسار، چهره.
۲. روشنی: همان دم که صبح دوم دیمه داد (زراتشت بهرام: رشیدی: دیمه )

معنی کلمه دیمه در فرهنگ فارسی

باران بی رعدوبرق که مدتی بباردودوام داشته باشد
( اسم ) بارانی است که همیشه می آید در آرامش بی رعد و برق یا درنگ میکند پنج شش روز جمع دیم .
( اسم ) ماه دی

معنی کلمه دیمه در فرهنگ اسم ها

اسم: دیمه (دختر) (کردی، عربی) (تلفظ: dime) (فارسی: ديمه) (انگلیسی: dime)
معنی: روی، رخسار، چهره، روشنی، روی و رخساره، روشنی باران و شبنم، ( در کردی ) نیز چهره

معنی کلمه دیمه در ویکی واژه

دیمة
بارانی است که همیشه می‌آید در آرامش، بی رعد و برق یا درنگ می‌کند پنج شش روز؛
دیَم، دَیم.
روشنی، ضیاء.
کلیسا، معبد، بیعه.

جملاتی از کاربرد کلمه دیمه

دیرهْ شَرْ بدیمهْ سینه‌هایِ سُورهْ سوُدَکْتْ منهْ دلْ رهْ، دونستمهْ نَورهْ
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته‌است می‌توان به سرگذشت ندیمه اشاره کرد.
سرگذشت ندیمه (۲۰۱۷) ·
الیزابت به همراه عمویش فریدریش و کاترین دو فاستاوارین، دوست دوران کودکی و ندیمه خود به فرانسه رفت. به گزارش فروآسار، پادشاه فرانسه در نگاه اول عاشق الیزابت شد و این دو روز ۱۷ ژوئیه سال ۱۳۸۵ میلادی تنها چند روز پس از نخستین دیدارشان با یکدیگر ازدواج کردند.
ته واسرهْ که هَرْ کارِ منْدْپاته ندیمه تنه دیمْ ره کهْ زلفْ بَقْماته
زَنْگی دیمه گرد گله باغ بزو تخت یا زاغْ بهِ گِلِ وَلگْ، منقار بزو ئه سخت
اُونمَحَلْ دعَینْ داشتمه ندیمه خیرْ من اسٰاعینک جیرْچی بوینم خیرْمن؟
از فیلم‌ها یا مجموعه‌های تلویزیونی که وی در آن‌ها نقش داشته‌است، می‌توان به خانم آمریکا، سرگذشت ندیمه، جایی که دست‌ها لمس می‌کنند و یک پادشاهی متحد اشاره نمود.
الزاهر، حصن الدیمه، حصن آل احمد، حصن ابن سعد.
راست اندازی دیمه بین، که پیکان شمال می رباید پر ز برگ از شاخهای همچو تیر
ندیمهایش کز جنس شیخ و واعظ بود هزار نوع بیازرد و برد در زندان
گیلونْ وَچهْ ره دیمه چَلْ گٰاردنی چَلْ سرمه دَکرده شه چش، مَلْ گٰارْدنی مَلْ
او برای بازی در مجموعه تلویزیونی سرگذشت ندیمه در نقش (جون آزبورد - آفرد) جوایز متعددی از جمله جایزه بهترین بازیگر زن مجموعه تلویزیونی درام گلدن گلوب، جایزه امی، جایزه ستلایت و جایزه منتخب منتقدان تلویزیون را از آن خود کرده‌است.
مَکَمَّلْ کَهُو (کئو) دیمه میونْ درویی اسٰا وینه شه سخنْ ره با منْ گویی
اسدالله لاجوردی در جنوب تهران متولد شد. پدرش هیزم‌فروش بود. او در دومین سال تحصیلی در دبیرستان، ترک تحصیل کرد و در کنار پدر به کار مشغول شد. با این همه، درس را در خانه به صورت فراگیری علوم قدیمه ادامه داد و در این دوره، از سید علی شاهچراغی، استفاده کرد. علاوه بر این، ادبیات عرب و علوم حوزوی را در حد کفایه فراگرفت و جلسات تفسیر قرآن در خانه خود تشکیل داد. اسدالله لاجوردی از شاگردان بهشتی و مطهری بود.
امین احمد رازی مؤلف کتاب تذکره هفت اقلیم در باب طبرستان می‌نویسد:از حوالی جرجان و حدود دامغان تا کوهستان ری و طالقان بخشی از طبرستان است. رستمدار و کجور و دیمه و لاریجان نیز متعلق به طبرستان است و برخی جیلانات را نیز داخل طبرستان شمرده‌اند.
ابوالفضل لسانی دوره مقدماتی صرف و نحو عربی و معانی و بیان و علوم قدیمه را در آمل نزد ملا مرتضی نوری آغاز کرد. سپس در حوزه‌های علمیه تهران به فراگیری علوم معقول و منقول پرداخت. سپس به منظور خدمت آموزشی در معارف، یک دوره حساب و جغرافیا و دیگر دروس سیکل اول متوسطه را فراگرفت و در سال ۱۲۹۸ خورشیدی در امتحانات انتخاب معلم وزارت معارف شرکت کرد.
ز تیر دیمه و سهم حوادث نه جوشن ماند بر تن نه غلایل
دریوی کنار (دله) بدیمه یک ستاره قنبر به جلو، شاه مردون سواره
جد او، ملّا علی ترجانی زاده، مردی روشنفکر و آگاه به مسائل دینی و علوم قدیمه بود که به انگیزه تربیت نسل جوان در روستای ترجان (از توابع سقز) مدرسه بزرگی تأسیس کرد.