معنی کلمه دیل در لغت نامه دهخدا
دیل. ( اِخ ) حیی است از عبدالقیس ( یا آنکه بنام دو- دیل است ) دیل بن شن بن اقصی بن عبدالقیس و دیل بن عمروبن ودیعةبن اقصی بن عبدالقیس که گروهی از ایشان از مردم یمن هستند و از بنی الدیل ابن شن عبدالرحمن بن اذینه قاضی بصره بوده و عمروبن الجعبد است که عبدالقیس را به بحرین سوق داد و او را افکل نیز گویند و نیز از بنی دیل بن عمرو عوف بن الدیل و حطم بن جبلة و ابونضرة صاحب ابوسعید الخدری است. و در قبیله ازد دیل بن هدادبن زید مناة و در ایاد دیل بن عمربن نزاربن معدبن امیة. و بنوالدیل از طایفه بنی بکربن عبده مناةبن کنانه است که رهط ابوالاسود باشند. ( از تاج العروس ).
دیل. ( اِخ ) موضعی است به بلاد فزارة. ( از تاج العروس ).
دیل. ( اِخ ) حیی است از تغلب. ( از تاج العروس ).
دیل. ( اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد گرم سیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان با 1365 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
دیل. ( اِخ ) شهر ساحلی کنت ، جنوب شرقی انگلستان. گویند یولیوس قیصر در آنجا قدم به انگلستان گذاشت ( 55 ق.م. ). یکی از پنج بندر و مقر رسمی حاکم آنها در آنجاست و از پایگاههای نیروی دریایی است. ( از دائرة المعارف فارسی ).
دیل. [ دِ ] ( اِخ ) سر هنری هلت ( 1875 - 1967م. )، دانشمند انگلیسی. بجهت تحقیقاتش درباره عمل استیکولین در انتقال تکانه های عصبی ، به سهمی از جایزه نوبل 1936م. در فیزیولوژی و طب نایل شد. ( دائرة المعارف فارسی ).