معنی کلمه دولو در لغت نامه دهخدا
دولو. [ دُوْ ل َ ] ( اِ مرکب ) محرف دولاب و به معنی آن است که چرخ آب و هر چه درسیر و دور باشد عموماً و هر چیز که جولاهگان ریسمان تر کرده به شیره و کلف را از بنی بر آن پیچند گفته اند خصوصاً. ( لغت شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). || مخزن و گنجینه ( لغت محلی شوشتر ). || سودا و معامله و داد و ستد به افراط و صاحب آن را دولوی گویند به معنی دولابی. ( لغت محلی شوشتر ). و رجوع به دولاب در همه معانی شود.
- دولوبه بازاری ؛ کنایه از جمعیت مردم است که هر چند کس با هم به کنجی در هم برهم حرف زنند. ( لغت محلی شوشتر ).
- || مجالس بی نظم و نسق زنان را نیز گویند. ( لغت محلی شوشتر ).
دولو. [ دَ وَل ْ لو ] ( اِخ ) نام یکی از قبایل هشتگانه قاجار. رابینو گوید طایفه قاجار... به قبیله های ذیل متعلقند: قوانلو، دولو، عزالدین لو، قراصانلو، شامبیاتی ، زیادلو، کرلو وسپانلو. ( از ترجمه سفرنامه مازندران و استرآباد ص 108 ).
دولو. [ ] ( اِخ ) نام شهری بوده در روم در نزدیکی قیصریه و در انتهای کوه ارجا. رجوع به نزهة القلوب مقاله سوم ص 96 و 191 چ اروپا شود.
دولو. [ دُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومه شهرستان قوچان. واقع در 12هزارگزی قوچان دارای 671 تن سکنه است. آب آن ازچشمه و قنات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
دولو. [ دُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان پیچرانلو بخش باجگیران شهرستان قوجان. واقع در هزارگزی جنوب باختری باجیگیران. دارای 231 تن سکنه است. آب آن از چشمه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).