دهان
معنی کلمه دهان در لغت نامه دهخدا

دهان

معنی کلمه دهان در لغت نامه دهخدا

دهان. [ دَ ] ( اِ ) فم. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ). جوفی که در پایین صورت انسان و دیگر حیوانات واقع شده و از وی آواز و صوت خارج گشته و غذا و طعام را دریافت می کند. ( ناظم الاطباء ). قسمت مقدم و فوقانی لوله گوارشی که توسط لبها به خارج بازمی شود و در آن اندامهای مختلف مانند داندانها، زبان و شراع الحنک و غیره وجود دارد و غذا داخل آن می شود و پس از جویده شدن به وسیله لوله مخصوص وارد معده می گردد و همچنین صوت از آن خارج می شود. ( فرهنگ فارسی معین ). کظم. عزلاء. فم. فوه. فیه. فو. فاة. فوهة. فقم. ( منتهی الارب ) :
دو جوی روان در دهانش ز خلم
دو خرمن زده بر دو چشمش ز خیم.شهید بلخی.دهان دارد چو یک پسته لبان دارد به می شسته
جهان بر من چو یک پسته بدان بسته دهان دارد.شهید بلخی ( از لغت نامه اسدی ).تن از خوی پر آب و دهان پر زخاک
زبان گشته از تشنگی چاک چاک.فردوسی.دهان گر بماند ز خوردن تهی
از آن به که ناساز خوانی نهی.فردوسی.شعر ژاژ از دهان من شکر است
شعرنیک از دهان تو پینو.طیان ( از لغت فرس اسدی ).از دهان تو همی آید غساک
پیر گشتی ریخت مویت از هباک.طیان.چه چیز است آن رونده تیغ خسرو
چه چیز است آن بلالک تیغ بران
یکی اندر دهان حق زبان است
یکی اندر دهان مرگ دندان.عنصری.آنکه دهانت بدو نکو شود و تر
خشک شود گنده زو ز بیم دهانم.ناصرخسرو.دهان صبا مشک نکهت شد از می
به بوی می اندر صبا می گریزم.خاقانی.از آدمی چه طرفه که ماهی در آب نیز
جان را ز حرص در سر کار دهان کند.خاقانی.دهان جهان ناله آز داشت
به در سخاوت بینباشتش.خاقانی.- امثال :
دهانت را جمع کن ؛ دشنام گونه که کسی را گویند یعنی ترا نرسد که این ناسزا مرا گویی. ( یادداشت مؤلف ).
دهان مرا باز مکن ؛ از شدت و حدت خود بکاه و گرنه آنچه را که از عیوب تو دانم علنی گویم. ( یادداشت مؤلف ).
لقمه را به اندازه دهانت بردار. ( یادداشت مؤلف ). به اندازه دهانت حرف بزن ؛ دشنام گونه ای که گوینده را گویند که این گفتار ترا نزیبد. ( یادداشت مؤلف ).
دهان تو کلیدانیست هموار

معنی کلمه دهان در فرهنگ معین

(دَ ) [ په . ] (اِ. ) = دهن : قسمت مقدم و فوقانی لولة گوارشی که توسط لب ها به خارج باز می شود و در آن اندام های مختلف مانند دندان ها و زبان و غیره وجود دارد. غذا داخل آن می شود و پس از جویده شدن به وسیلة لولة مخصوصی وارد معده می گردد و همچنین صوت از آن خار
(دَ هّ ) [ ع . ] (ص . ) روغن فروش .

معنی کلمه دهان در فرهنگ عمید

عضو بدن انسان و حیوان در قسمت سر او که زبان و دندان ها در آن قرار دارد و غذا در آن جویده و نرم می شود.

معنی کلمه دهان در فرهنگ فارسی

عضوبدن انسان یاحیوان درقست سراوکه با آن غذاخورن
( صفت ) روغن فروش .

معنی کلمه دهان در فرهنگستان زبان و ادب

[زبان شناسی] ← حفرۀ دهان

معنی کلمه دهان در دانشنامه عمومی

بر اساس علم کالبدشناسی، دهان حفرهٔ ابتدایی لوله گوارش است که نقش اصلی آن شروع فرایند گوارش و صدور اصوات است. آرواره ها، زبان و دندان ها درون حفره دهان قرار دارند.
ساده ترین دهان در دهان نخستیان دیده می شود، در مورد جانوران پیش از آن ها نمی توان به سادگی تعریف مشخصی از دهان ارائه داد.
دهان (ارزوئیه). دهان، روستایی در دهستان امیرآباد بخش صوغان شهرستان ارزوئیه در استان کرمان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۸۳ نفر ( ۲۴ خانوار ) بوده است.
دهان (سراوان). دهان یا دهواران، روستایی در دهستان اسفندک بخش مهرگان شهرستان سراوان در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۲۴۱ نفر ( ۵۶ خانوار ) بوده است.
دهان (سیب و سوران). دهان، روستایی در دهستان سیب و سوران بخش مرکزی شهرستان سیب و سوران در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۷۸۴ نفر ( ۲۰۲ خانوار ) بوده است.
دهان (نیک شهر). دهان، روستایی دهستان بنت بخش بنت شهرستان نیک شهر در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
جمعیت این روستا بر اساس سرشماری نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ ۱۴۹۸ نفر ( ۴۰۲ خانوار ) بوده است.

معنی کلمه دهان در دانشنامه آزاد فارسی

دَهان
حفرۀ ورودی لولۀ گوارش یا جهاز هاضمه. در مهره داران خشکی، هوا از منافذ بینی به حفرۀ دهانی وارد می شود و به سمت نای پایین می رود. دهان پستاندران با آرواره ها، چانه ها، و کام احاطه شده است، دارای دندان است، و با توجه به روش زندگی پستاندار ممکن است عملکردهای متنوعی داشته باشد. دندان ها ممکن است برای نگه داشتن، کشتن جانداران دیگر یا بریدن غذا به کار روند. دندان ها عموماً در عمل هضم (گوارش) نقش دارند و به بریدن یا خردکردن قطعات بزرگ غذا و تبدیل آن به قطعاتی کوچک تر، همچنین مخلوط کردن غذا و بزاق کمک می کنند. بزاق، شیره ای گوارشی دارای آنزیم آمیلاز است. این آنزیم مولکول های بزرگ و حل نشدنی نشاسته را تجزیه و به مولکول های کوچک و حل شدنیِ قندهای مرکب تبدیل می کند. در مراحل بعدی، مولکول های قند مرکب در لولۀ گوارش به قند ساده تری با نام گلوکز تجزیه می شوند. نشاسته در دهان به ندرت به مدت طولانی باقی می ماند. بنابراین، در روده کوچک، لوزالمعده شیره ای گوارشی ترشح می کند که حاوی آمیلاز است و هضم نشاسته را کامل می کند.

معنی کلمه دهان در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دهان:از اعضای بدن است .به اوّلین قسمت دستگاه گوارش؛ شامل لب ها، زبان، دندان ها و غدد بزاقی، دهان گویند.
از احکام دهان، در باب های طهارت، صلاة، صوم، حج و تجارت سخن رفته است.
احکام دهان
۱. ↑ العروة الوثقیٰ،ج ۱، ص ۲۷۶.۲. ↑ التنقیح (الطهارة)،ج ۳، ص ۲۵۰ تا ۲۵۲.۳. ↑ العروة الوثقیٰ،ج ۲، ص ۱۲۴.
...

معنی کلمه دهان در ویکی واژه

bocca
دهن: قسمت مقدم و فوقانی لولة گوارشی که توسط لب‌ها به خارج باز می‌شود و در آن اندام‌های مختلف مانند دندان‌ها و زبان و غیره وجود دارد. غذا داخل آن می‌شود و پس از جویده شدن به وسیلة لولة مخصوصی وارد معده می‌گردد و همچنین صوت از آن خارج می‌شود. ؛~خود را آب کشیدن کنایه از: استغفار کردن.
روغن فروش.

جملاتی از کاربرد کلمه دهان

که تا پوشد اندام خود این غلام بد اندر دهانش هنوز این کلام:
هرکه نشناسد امیر نحل را مولای خود زهر بادش در دهان آن نا شناس انگبین
وی در ۱۴ ژانویه ۱۹۷۷ در سن ۷۳ سالگی بر اثر ابتلا به سرطان دهانه رحم درگذشت.
چون نیست دهان نمی توانم گفتن چون نیست میان کجا توانم بستن
از مهر رای روشن تست آنکه صبحدم آتش زبانه میزند اندر دهان چرخ
چو نیشکر شودش مغز استخوان شیرین هر آنکه نام دهان تو بر زبان آورد
بس شاعر وصّاف که بگشاد دهان را هم چاکر و مداح سرافراز زَمَن شد
آن به عیب این شود یکسر زبان این به ذکر او نیالاید دهان
آنچه دیده است اندر آن اقلیم جان گنجدش کی در دهان یا در زبان
در میخانه ها شد قیر اندود دهان شیشه های می گل آلود
دهان اژدها را بردریدم طریق عشق را آباد کردم