دمنه

دمنه

معنی کلمه دمنه در لغت نامه دهخدا

( دمنة ) دمنة. [ دِ ن َ ] ( ع ص ) نیکو سیاست کننده : هی دمنة مال ؛ یعنی او نیکو سیاست کننده شتران است. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) آثار خانه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). آنچه سیاه بوداز نشان خانه. ( مهذب الاسماء ). نشان سرای. ( دهار ) ( ترجمان القرآن جرجانی ص 49 ). آثار باشش مردم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آثار مردم. ( از اقرب الموارد ). آثارمردم و آثار بودن مردم در جایی. ( ناظم الاطباء ). || سواد مردم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || جای نزدیک خانه. ج ، دِمْن و دِمَن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || کینه دیرینه. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). کینه. ( مهذب الاسماء ). || مزبله. ج ، دِمَن. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). سرگین زار. سرگین دان. ( دهار ) ( زمخشری ). || سرگین غندشده.
دمنه. [ دِ ن َ / ن ِ ] ( از ع ، اِ ) دمنة.سرگین برهم نشسته و پشک. ( غیاث ). سرگین جمعگشته. ( ازفرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ) ( از لغت محلی شوشتر ).
- سبزه دمنه ؛ خضرای دمن. سبزه که در سرگین زار روید :
دمنه رفتگان تست این خاک
سبزه دمنه را چه داری پاک.اوحدی.
دمنه. [دَ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) سوراخی که برای دم کشی و باد آمدن به تنور گذارند. ( از فرهنگ جهانگیری ) ( ناظم الاطباء )( از برهان ). فرجه تنور. ( انجمن آرا ). باجه تنور.
دمنه. [ دَ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) روباه. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از غیاث ) ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از لغت محلی شوشتر ) :
چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خاد
شوم چون بوم بدآغال و چو دمنه محتال.معروفی.نه دمنه چون اسد نه درمنه چو سنبله ست
هرچند نام بیهده کانا برافکند.خاقانی.دمنه اسد کجا شود شاخ درمنه سنبله
قوت موم و آتشی ، فعل زقوم و کوثری.خاقانی.- دمنه گوهر ( دمنه گوهرک ) ؛ روباه صفت. شغال سرشت. روباه خصلت. کنایه از مکار و حیله گر :
با من پلنگ سارک و روباه طبعک است
این خوک گردنک سگک دمنه گوهرک.خاقانی. || شغال. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ) ( از غیاث ) ( از انجمن آرا )( از لغت محلی شوشتر ). || مردم عیار و فتان و محیل. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از غیاث ) ( ازبرهان ) ( از شرفنامه منیری ) ( از انجمن آرا ) :

معنی کلمه دمنه در فرهنگ معین

(دِ نِ ) [ ع . دمنة ] (اِ. ) ۱ - آثار به جا مانده از خانه و آبادی . ۲ - در فارسی به معنی دشت و صحرا.

معنی کلمه دمنه در فرهنگ عمید

۱. روباه: گاه فریب دمنهٴ افسونگرند لیک / روز هنر غضنفر لشکرشکن نی اند (خاقانی: ۱۷۴ ).
۲. [مجاز] آدم مکار و حیله گر. &delta، در اصل نام شغالی حیله گر در کتاب «کلیله و دمنه» است.

معنی کلمه دمنه در فرهنگ فارسی

نام شغالی است در (( پنچاتنترا ) ) معاشر و مصاحب شغالی دیگر بنام کلیله ( ه.م. ) این دو قهرمانان کتاب (( کلیله ودمنه ) ) ( ه.م. ) هستند.
آثارخانه وزندگی مردم که درزمین باقی مانده است
( اسم ) ۱ - آثار خانه و حیات مردمی در زمینی . ۲ - جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن .
روباه .

معنی کلمه دمنه در دانشنامه عمومی

دمنه ( به لاتین: Demene ) یک روستا در لتونی است که در شهرداری دوگوپیلس واقع شده است. دمنه ۲۹۹ نفر جمعیت دارد.

معنی کلمه دمنه در ویکی واژه

دمنة
آثار به جا مانده از خانه و آبادی.
در فارسی به معنی دشت و صحرا.

جملاتی از کاربرد کلمه دمنه

دمنه گفت او را: جزین آوا دگر کار تو نه هست و سهمی بیشتر
چو از رزم شاهان نراند همی همه دفتر دمنه خواند همی
تنها ترجمه کلیله و دمنه توسط نصرالله منشی از روی ترجمه عرب ابن مقفع در دست هست
با علم گاو سار شیر نشانش شیر فلک روبه است و دمنه محتال
خاقانی را ذم کنی ای دمنهٔ عصر کو شتربه است و شیر نر احمد نصر
وز دمنه شکوک مشام هوا تو بند گر طالب شمیم ریاض حقایقی
ابان نخستین کسی بود که کلیله و دمنه را از پهلوی به عربی ترجمه نمود و به نظم در آورد. گویا این ترجمه به سفارش یحیی بن خالد برمکی انجام پذیرفته‌است. از اصل آن کتاب به جز چند بیتی که در مصر به چاپ رسیده‌است چیزی در دست نیست.
اطلال او خیرالطلل ربعش دل و جان را محل هر دمنه اش ضرب المثل در خرمی چون بوستان
در نثر نمایندگانی مانند نظام‌الملک نویسندهٔ سیاست‌نامه، امیر کی‌کاووس مؤلف قابوس‌نامه، محمدبن منور نویسندهٔ اسرارالتوحید، عطار نویسندهٔ تذکرةالاولیاء، گردیزی مؤلف زین‌الاخبار، ابوالفضل بیهقی نویسندهٔ تاریخ بیهقی، راوندی نویسنده راحةالصدور، غزالی مؤلف کیمیای سعادت، نصرالله‌بن عبدالحمید مترجم کلیله و دمنه، نظامی عروضی مؤلف چهار مقاله، رشید وطواط نویسندهٔ حدائق‌السحر، حمیدالدین بلخی نویسندهٔ مقامات حمیدی، زین‌الدین اسماعیل مؤلف ذخیره خوارزمشاهی (در پزشکی) ظهور کردند.
دمنه گفت: همیشه آنچه حق بود می‌گفتی و شرایط نصیحت را بجای می‌آورد، لکن شره نفس و قوت حرص بر طلب جاه رای مرا ضعیف کرد و نصایح ترا در دل من بی قدر گردانید، چنانکه بیمار مولع بخوردنی، اگر چه ضرر آن می‌شناسد، بدان التفات ننماید و برقضیت شهوت بخورد. نیز خرم و بی خصم زیستن و خوش دل و ایمن روزگار گذاشتن نوعی دیگر است. هرکجا علو همتی بود از رنجهای صعب و چشم زخمهای هایل چاره نباشد .
همانندی‌های فراوان میان زبان اوستا و سانسکریت هم نشانه دیگری از پیوند دیرینهٔ ایران و شبه قاره دارد. در دوران اشکانیان (۲۲۶–۲۴۹ ق. م) این روابط رو به گسترش نهاد تا اینکه در زمان ساسانیان (۲۲۶ ق. م - ۶۵۲ م) با وجود ترجمهٔ کتاب‌های مهم هندی مانند «کلیله و دمنه» در عصر انوشیروان، پیوستگی‌های فرهنگی قوت گرفت.
در بافت داستان تأثیرپذیری از داستان های پیشین دیده میشود. ملاقات طبیبان با عجب ملک و گرفتن نبض او و پی بردن به بیماری وی، بی شباهت به داستان«کنیزک و پادشاه» در مثنوی» نیست. همچنین حوادث و موانعی که سر راه عجب ملک پیش می اید ،مانند طی کردن بیابان مخوف، گذشتن از دریا و جنگیدن با دیو ، یاداور «هفت خان رستم» در «شاهنامه» است. وی در شیوه داستان سرایی نیز متأثر از مولاناست همچنین افسانه گلریز تحت تاثیرکلیله و دمنه ، مقامات حریری  و ادبیات هندی نوشته شده است.
احمد مهدوی دامغانی دارای قلمی شیوا و بسیار رسا بود. چندان که کسانی چون سید علی حسینی سیستانی متون او را بهترین منشات معاصر می‌داند. از همین روی مجلات متعدد علمی و اجتماعی مانند مجله‌های یغما، کلک، گلچرخ، ایران‌نامه، ایران‌شناسی، ره‌آورد و گلستان در صدد چاپ مقاله های او بودند. از مشهورترین مقاله‌های او مآخذ ابیات عربی کلیله و دمنه و مآخذ ابیات عربی مرزبان‌نامه است.
ترجمه متون مهم به عربی مانند کلیله و دمنه یا هزار و یک شب.
چون آثار پشیمانی در وی ظاهر گشت و دلایل آن واضح وبی شبهت شد و دمنه آن بدید سخن کلیله قطع کرد و پیش رفت. گفت: موجب فکرت چیست؟ وقتی ازین خرم تر و روزی ازین مبارک تر چگونه تواند بود؟ملک در مقام پیروزی و نصرت خرامان و دشمن در خوابگاه ناکامی و مذلت غلطان، صبح ظفرت تیغ برآورده، روز عداوت بشام رسانیده. شیر گفت:هرگاه که از صحبت و خدمت و دانش و کفایت شنزبه یاد کنم رقت و شفقت بر من غالب و حسرت و ضجرت مستولی گردد، و الحق پشت و پناه سپاه و روی بازار اتباع من بود، در دیده دشمنان خار و بر روی دوستان خال.
دمنه گفت: چون مرد دانا و توانا باشد مباشرت کار بزرگ و حمل بار گران او را رنجور نگرداند، و صاحب همت روشن رای را کسب کم نیاید، و عاقل را تنهایی و غربت زیان ندارد.
از شاهکار ادبی: قابوس نامه؛کلیله و دمنه؛گلستان؛بوستان؛مثنوی و معنوی.
ابان بن عبدالحمید بن لاحق بصری شاعری خوش طبع بود و برای یحیی بن خالد بن برمک کتاب کلیله و دمنه را در چهارده هزار بیت در سه ماه سرود. یحیی به تعداد ابیاتش به وی دینار بخشید و فضل نیز پنجهزار دینارش داد.
آموزش اجباری کودکان اشراف و خانواده‌های طبقه بالای جامعه در رساله خسرو پسر کواد چنین شرح داده شده‌است: نوشتن، آموزش مذهبی، ورزش و ادب دربار. یک کودک اشراف زاده (مذکر) از سنّ مناسب که بین ۵ تا ۷ سال بود مدرسه رفتن را شروع می‌کرد و آموزش‌های عمومی و مذهبی را در سنّ ۱۵ سالگی به پایان می‌رساند. در مدرسه او یاد می‌گرفت که چطور بنویسد و علاوه بر این او متون مورد نیاز برای هیربد شدن را هم از حفظ می‌کرد. همچنین به ترجمه پهلوی اوستا (زند) گوش فرا می‌داد. اختربینی نیز بخشی از واحدهای درسی بود. گزارش‌هایی نیز از خواندن کلیله و دمنه در مدرسه وجود دارد.
او ادیب و نویسنده ای ماهر و همچنین مسلط به زبان عرب بود. از فعالیتهای فرهنگی وی می‌توان به تصحیح  کتاب کلیله و دمنه بهرامشاهی اشاره کرد که با خط میرزاباقر فخرالکتاب و به دستور امیرنظام گروسی در سال ۱۲۶۶ خورشیدی به روش چاپ سنگی منتشر شد و این نسخه از کلیله و دمنه به چاپ امیر نظام معروف است. از آثار دیگر او کتاب شجره سادات عبدالوهابیه آذربایجان است که در سال ۱۲۷۶ خورشیدی تألیف کرده و یکی از منابع خوب نسب شناسی است. وی کتابخانه ای مفصل و نسخه‌های خطی بسیاری داشت که باعث تعجب و تحسین میهمانان بود.