دریغ. [ دِ/ دَ ] ( اِ ) افسوس و اندوه و دشوار و اندوه کردن بر تقصیرات گذشته. ( از برهان ). افسوس و اندوه. ( غیاث ). صاحب آنندراج گوید کلمه ای است که در محل تأسف و تحسرگویند و بدین معنی با لفظ خوردن مستعمل است -انتهی.رنج و اندوه و آزار و پشیمانی و حسرت و افسوس و تأسف بر گناهان و تقصیرات گذشته و آه و زاری. ( ناظم الاطباء ). حسرة. ( از دهار ). اسف خوردن. متأسف شدن. حسرت بردن. متحسر شدن. فسوس. استهزاء. سخره : دی به دریغ اندرون ماه به میغ اندرون رنگ به تیغ اندرون شاخ زد و آرمید.کسائی [ در صفت بهار ].همی چاره سازند بر کشتنش سپه را دریغ است از بستنش.فردوسی.دلش گشت دریای درد و دریغ شدش دیدگان ژاله بارنده میغ.اسدی.لیکن گزندکی سوزش فراق و الم هجران بار آورده است جهت امیرالمؤمنین دریغ و درد و اندوه و غم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ). امیر گفت آن چیست اگر فرزندی عزیز را بذل باید کرد بکنم که این کار برآید و دراز نگردد و دریغ ندارد. ( تاریخ بیهقی ص 329 ). با تو فردا چه بماند جز دریغ چون برد میراث خوار آنچت که هند .ناصرخسرو ( دیوان ص 123 ).ز عاقلان بگریزی از آنکه گویندت دریغت این قد و این قامت بدین شکهی.ناصرخسرو.کردم در جانش جای ونیست دریغ این دل و جان زین بزرگوار مرا.ناصرخسرو.مکار «اگر» که ز کشته دریغ می دروی دریغ می درود هرکسی که کارد «اگر».مسعودسعد.در جمله دیدم آنچه ز عشاق کس ندید اما دریغ چیست که درخواب دیده ام.خاقانی.تخم ادب کاشتم دریغدرودم گر بر دولت درودمی چه غمستی.خاقانی.تا آسمان زمین تو گشت از غم و دریغ چون مشتری میانه نحسین مجاورم.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 324 ).از دریغ آنکه روح و جسم او از هم گسست چارارکان را دگر باهم نخواهی یافتن.خاقانی.باد دریغ در دلم کشت چراغ زندگی بوی چراغ کشته شد سوی هوای آسمان.خاقانی.خاقانی را دریغ همجنسان کشته ست که موی ازو نیازرده ست.خاقانی.خاصه که بردریغ خراسان سیاه گشت خورشید زیر سایه و ظلمت فزای خاک.
معنی کلمه دریغ در فرهنگ معین
(دِ یا دَ )(اِ. )۱ - افسوس ، اسف . ۲ - کلمه ای که در حسرت و افسوس استعمال شود.
معنی کلمه دریغ در فرهنگ عمید
۱. افسوس، حسرت. ۲. (شبه جمله ) کلمه ای که برای ابراز حسرت، پشیمانی، اندوه، و غم بر زبان آورده می شود: دریغ که او زد و رفت. ۳. (اسم مصدر ) مضایقه، امتناع. * دریغ آمدن: = * دریغ داشتن * دریغ خوردن: (مصدر لازم ) [قدیمی] افسوس خوردن. * دریغ داشتن: (مصدر متعدی ) ۱. مضایقه کردن از دادن چیزی به کسی. ۲. خودداری از کمک کردن به کسی. * دریغ کردن: (مصدر متعدی ) = * دریغ داشتن
معنی کلمه دریغ در فرهنگ فارسی
افسوس، حسرت، اندوه، پشیمانی، مضایقه کردن ۱ - ( اسم ) افسوس اسف حسرت دریغ داشتن . ۲ - کلمه ای که در حسرت و افسوس استعمال میشود اندوه و دشوار و اندوه کردن بر تقصیرات گذشته . افسوس و اندوه .
جملاتی از کاربرد کلمه دریغ
پدر و مادر گوردون کریگ خیلی زود از یکدیگر جداشده بودند اما او دوران کودکی خود را در محیطی رؤیایی و سرشار از لذت و شور کودکی سپری کردهاست. کریگ بهعنوان یک نوجوان، هرگز تحصیلات کلاسیک و مداومی نداشت و همواره دوستان و آشنایانش در مقام معلم و استاد، ایده و افکار او را پرورده و منسجم میکردند. کریگ در هفدهسالگی در جستجوی مهارت و کار حرفهای خویش بود پس دنباله راه مادرش الن تری یعنی بازیگری را ادامه داد. او در طول تمام دوران بازیگری، طراحی صحنه و کارگردانی، همواره از حمایتهای مالی و هنری بیدریغ مادر بهرهمند بود. این دلبستگی و علاقه به مادر تا زمانی که انگلستان را در سال ۱۹۰۵ ترک کرد، رشتهٔ اتصال او به خانواده و بستگانش بود.
در آن زمان ایران خود با قحطی و کمبود مواد غذایی، نابسامانی سیاسی و اقتصادی در اثر اشغال کشور و … مواجه بود. با این وجود ایرانیان علیرغم مصائبی که داشتند از میهمان نوازی دریغ نکردند.
گر ندارد لطف پنهان با من آن امید گاه چون نمی دارد دل امیدوار از من دریغ؟
ای دریغا هرچه گفتم هیچ بود دیده کور و راه پیچاپیچ بود
دریغا نام فرزندیّ آدم که باشد بر تو این نام مسلّم
دریغ از راه دور و رنج بسیار
در سال ۱۳۲۵ خورشیدی بدنبال قضایای نهضت جنوب و شرکت مرتضی قلی خان در آن، ابوالقاسم خان به کمک مظفر فیروز و حمایت بیدریغ و گسترده قوام السلطنه توانست به مشارکت جهانشاه خان صمصام در فرمانداری شهرکرد و بختیاری پایان دهد، اما بعد از چندی منوچهرخان اسعد پسر علیقلی خان سردار اسعد از خانواده ایلخانی در منصب فرمانداری با ابوالقاسم خان شریک شد و تا پایان سال ۱۳۳۶ خورشیدی مشترکاً به کار خود ادامه دادند، در پایان همین سال ابوالقاسم خان از فرمانداری عزل شد.
ای دریغا کزین منور جای زیر خاک مغاک باید شد
ما به یاد و احترام رنجهای مشترکمان و در اعتراض به ظلمهای ستمگران که شمهای از آن را برخواهیم شمرد و به پاسداشت مبارزهٔ شما برای آزادی، دموکراسی، رفع تبعیض و نابرابری و احقاق حقوق انسان، از بامداد اولین روز قرن پانزدهم به مدت سه روز اعتراض خود را به صورت اعتصاب غذا نشان خواهیم داد تا به جای نان و آسایش که مدتهاست از سفرهٔ شما مردم شریف ایران دریغ شدهاست از خوان جانفزای شرافت و شجاعت شما ارتزاق کنیم و نیرو بگیریم برای همراه و یاور شما بودن در ایستادگی و مقاومت به امید پیروزی در قرنی خوش بهار؛
دریغ آن سر و تاج و آن تخت و داد دریغ آن بزرگی و فر و نژاد
ای به دیدهٔ دریغ خاک درت همه سوگند من به جان و سرت
دریغا! اما که از بیم آن که دل بر من برحم آید، از شنیدن قصه ی من سرباز می زند.
کافتابی که نیست نور دریغ آبگینت نماید اندر میغ
گفته بودم که دل بکس ندهم ای دریغا که دل بفرمان نیست
در اطلاعیهٔ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که پس از مرگ محمدی گیلانی توسط خبرگزاری فارس منتشر شد تأیید شده که وی پس از انقلاب در نهادهای مختلف «به تکلیف انقلابی خود عمل کرد و حتی در این راه با صدور احکام دربارهٔ افراد نزدیک خود نیز در اجرای احکام الهی و شرعی دریغ نکرد.» به هر حال، بر طبق برخی از گزارشها به حکم خود محمدی گیلانی، فرزندانش اعدام شدند.