درباغ

درباغ

معنی کلمه درباغ در لغت نامه دهخدا

درباغ. [ دَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دهو بخش میناب شهرستان بندرعباس ، واقع در 12هزارگزی جنوب باختری میناب و دوهزارگزی باختر راه مالرو سیریک به میناب با 300 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. مزارع رودخانه و گلاکت جزء این ده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
درباغ. [ دَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم ، واقع در هشت هزارگزی باختر بم و دوهزارگزی راه شوسه بم به کرمان ، با 152 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه وراه آن فرعی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
درباغ. [ دَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان پائین شهرستان اردستان ، واقع در 38هزارگزی خاور اردستان و 5هزارگزی جنوب راه فرعی شهرآب به نائین. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).

معنی کلمه درباغ در فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم .
دهی است از دهستان پائین شهرستان اردستان .

معنی کلمه درباغ در دانشنامه عمومی

درباغ (شهربابک). درباغ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان شهربابک در استان کرمان است.
این روستا در دهستان مدوارات قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۱۱۵ نفر ( ۴۱ خانوار ) بوده است.

جملاتی از کاربرد کلمه درباغ

سبک در آیم وبیرون روم سبک چو نسیم نیم به خاطر نازکدلان گران درباغ
ز نارسایی مشرب، میان باده کشان خجل ز خشکی خویشم چو آشیان درباغ
بگیر خون خود از جام ارغوانی رنگ که یک دو هفته بود جوش ارغوان درباغ
درباغ تو چون درخت کس را از صد سریک قدم نیاید
ز خویش خیمه برون زن، غم رفیق مخور که شد ز بوی گل آماده کاروان درباغ
درباغ بگشاد پالیزبان بفرمان آن تا زه رخ میزبان
مرا که چشم به پای خودست چون نرگس چه سود ازین که بود منزل و مکان درباغ ؟
هرکجا بود میوهٔ خوشخوار کشته درباغ وآمدست به بار
ز طفلی داغ الفت برجبینشان نظر درباغ رؤیت خوشه چین شان
ادرباغ، یک آبادی از توابع بخش مرکزی، شهرستان شهربابک در استان کرمان ایران است.
ترست از عرق شرم جیب و دامن گل شب گذشته که بوده است میهمان درباغ ؟