خواستار

معنی کلمه خواستار در لغت نامه دهخدا

خواستار. [ خوا / خا ] ( نف ) دادخواه. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) احضار. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خواستار کردن ؛ احضار کردن. فراخواندن :
بفرمود خسرو بسالار بار
که بازارگان را کند خواستار.فردوسی.چنین گفت با میزبان شهریار
که بهرام ما را کند خواستار.فردوسی. || جستجو. فحص. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خواستار کردن ؛ جستجو کردن. فحص کردن :
بدل گفت کاین گُرد جز گیو نیست
بدین مرز خود زین نشان نیو نیست
مرا کرد خواهد همی خواستار
به ایران برد تا کند شهریار.فردوسی. || ( نف ) خواهشگر. شفیع. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
بریدند از تن سر شاهوار
نه فریادرس بود و نه خواستار.فردوسی. || فقیر. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
ببخشم ز گنج درم صدهزار
بدرویش و هرکو بود خواستار.فردوسی. || عاشق. ( یادداشت بخط مؤلف ). || خواستگار. طالب دختر یا زن برای زناشویی.( ناظم الاطباء ) ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خواستار کردن ؛ خواستگاری کردن :
من او را کنم از پدر خواستار
که زیبد بمشکوی ما آن نگار.فردوسی.بلقیس را ز شهر سبا کرد خواستار.خاقانی. || علاقه مند. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
نه آباد بوم و نه پروردگار
نه آن خستگان را کنی خواستار.فردوسی ( شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 2 ص 740 ).زبان برگشادند بر شهریار
که او بود داننده را خواستار.فردوسی.دگر هفته روشن دل شهریار
همی بود داننده را خواستار.فردوسی.چون دید شاه خلق جهان خواستار اوست
بر ملک خویش کرد مر او را نگاهبان.منوچهری.مجلس استاد تو چون آتش افروخته ست
تو چنانچون اشتر بی خواستار اندر عطن.منوچهری.تا تو بمنت مرا نخواهی
مندیش که مَنْت خواستارم.ناصرخسرو.بسال نو ایدون شد آن سالخورده
که برخاست از هر سوی خواستارش.ناصرخسرو.دانا مرا بجست و من او را بخواستم
من خواستار او شدم او خواستار من.ناصرخسرو.خاقانی ار نبودی وصاف خوبی تو
خاقان اکبر او را کی خواستار بودی ؟خاقانی.

معنی کلمه خواستار در فرهنگ معین

(خا ) (ص فا. ) ۱ - خواهنده ، طلب - کننده . ۲ - طالب زناشویی .

معنی کلمه خواستار در فرهنگ عمید

۱. متقاضی، خواهنده، خواهان، طلب کننده.
۲. واسطه، شفیع: بریدند سر زآن تن شاهوار / نه فریادرس بود و نه خواستار (فردوسی: ۲/۳۸۰ ).

معنی کلمه خواستار در فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱ - خواهنده طلب کننده طالب : (( توفیق و سلامت شما را خواستار است ) ) ۲ - طالب زنا شویی خواستگار .

معنی کلمه خواستار در ویکی واژه

خواهنده، طلب - کننده.
طالب زناشویی.

جملاتی از کاربرد کلمه خواستار

بدنبال درگیری‌های مردم معترض یمن با نیروهای انتظامی و امنیتی این کشور در ۲۲ فوریه ۲۰۱۱ پلیس در شهر جنوبی عدن به روی مردم آتش گشود. در صنعا هزاران نفر به خیابان‌ها رفتند و خواستار برکناری علی عبدالله صالح، رئیس‌جمهور آن کشور شدند که ۳۲ سال است، بر یمن حکومت می‌کند.
از جهان و از خداوند جهان برخور که هست هم جهان و هم خداوند جهانت‌ خواستار
یکشنبه ۲ مرداد گروهی از کارگران گروه ملی صنعتی فولاد اهواز در برابر ساختمان استانداری خوزستان برای رسیدگی به خواسته‌های خود تجمع اعتراضی بر پا کردند. آنها با دادن شعار «کارگر می‌میرد، ذلت نمی‌پذیرد» خواستار اضافه‌شدن حقوق و دست‌مزد و اجراشدن طرح طبقه‌بندی مشاغل بودند.
جمعی از کشاورزان آباده با برگزاری تجمع اعتراضی در مقابل ساختمان فرمانداری این شهرستان خواستار رسیدگی به مطالبات خود شدند.
نبرد کسی چون کند خواستار که باشد مر او را به دل خواستار
چنانکه طبع بشر هست خواستار ملوک همیشه هست خرد خواستار فخرالملک
کسی کو بود مرگ را خواستار برو گو بدستان بکن کار زار
تن زنگیان دید افتاده خوار سخن کرد از باژبان خواستار
«فرستاده رئیس‌جمهور کنیا آمد. اطلاع داد که گروگان‌های ما در لبنان همان سال ۱۳۶۲ شهید شده‌اند و خواستار مبادله گروگان‌های انگلیسی و ۳ اسرائیلی، با ۹۰ اسیر شیعه در اسرائیل شد. گفتم اسامی اسرای مورد نظر و فهرست گروگان‌های ما را بیاورند.»
در سال ۱۹۷۷، سرو خانزادیان، نویسنده برجسته ارمنی، نامه‌ای سرگشاده به لئونید برژنف نوشت و خواستار الحاق قره‌باغ به ارمنستان شوروی شد.
گر بجان جوهر شود او خواستار سرّ جوهر بس کند او آشکار
دلم بند شد پیش بند ازار ولی شرمم آمد شوم خواستار
چون دید شاه، خلق جهان خواستار اوست بر ملک خویش کرد مر او را نگاهبان
چو آمد مر آن کینه را خواستار سرآمد کیومرث را روزگار
مقدم شه را پی عرض سپه شد خواستار شد به لشکرگاه نادر، شاد و خرم شهریار