جگرسوز

معنی کلمه جگرسوز در فرهنگ عمید

آنچه باعث حزن و اندوه بسیار شود، جان گداز.

جملاتی از کاربرد کلمه جگرسوز

خبر از داغ جگرسوز غریبان دارند موجهایی که ز دریا به سراب افتادند
مگر عداوت تو آتش جگرسوز است که سال و ماه عدوی تو سوخته جگرست
اشکِ خونین بنمودم به طبیبان گفتند دردِ عشق است و جگرسوز دوایی دارد
درد جگرسوز مرا وصل تو درمان است و بس یارب چه سازم چون کنم با درد بی درمان خود
چو پیش هو زنی هویی جگرسوز شود چون ناف آهو نافهٔ ناک
در عشق تو جز رنگ رخ زرد ندارم جز آه جگرسوز و دم سرد ندارم
ز ناله های جگرسوز خامه صائب چو لاله یک جگر داغدار شد عالم
با سوخته جانان چه کند حرف جگرسوز؟ از داغ محابا نبود لاله ستان را
روز تو را صبح جگرسوز کرد چرخت از آن روز بدین روز کرد
دل در میان داغ جگرسوز گم شده است این بحر را سیاهی عنبر گرفته است