جهانبانی

معنی کلمه جهانبانی در لغت نامه دهخدا

جهانبانی. [ ج َ هام ْ ] ( حامص مرکب ) سمت جهانبان. جهانداری. سلطنت. پادشاهی : زمام ملک و پادشاهی در قبضه او نهد و جهانبانی و جهانداری او را دهد. ( فارسنامه ابن بلخی ).
چه آزادند درویشان ز آسیب گرانباری
چه محتاجند سلطانان به اسباب جهانبانی.خاقانی.

معنی کلمه جهانبانی در فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) سلطنت ، پادشاهی .

معنی کلمه جهانبانی در فرهنگ عمید

پادشاهی، سلطنت.

معنی کلمه جهانبانی در فرهنگ فارسی

سلطنت پادشاهی .

معنی کلمه جهانبانی در ویکی واژه

سلطنت، پادشاهی.

جملاتی از کاربرد کلمه جهانبانی

زهی از نور امرت پرتو طور جهانگیری خهی از طور نهیت لمعه رسم جهانبانی
روان پیکر اقبال شمس دولت و دین ترا رسد که کنی در جهان جهانبانی
زهی از روی رفعت پایه پستت فلک قدری زهی از راه شوکت رتبه ذاتت جهانبانی
در جهان‌داری مسلم چون جوابی بر سؤال به جهانبانی مقدم ، چون سؤالی برجواب
آنکس که ترا تاج جهانبانی داد ما را همه اسباب پریشانی داد
بانی کاخ جهانبانی کز آغاز وجود ذات او مقصود بود از امتزاج ماء و طین
تعالی‌الله‌ که شد معمار انصاف جهانبانی بنای معدلت را باز در ملک جهان‌بانی
اسباب جهانبانی تو ساخته گردون از نفع و ضرر داده به تیغت تف و نم را
همه فانی شوند و تو مانی در دو عالم کنی جهانبانی
جهان نظم زین پس رو به ویرانی نهاد آری جهان ویران شود در وی نباشد چون جهانبانی