معنی کلمه کولی در لغت نامه دهخدا
- امثال :
کولی غربال به رو گرفته از رفیقش پرسید مرا چگونه بینی ؟ گفت : بدان سان که تو مرا بینی . ( امثال و حکم ج 3 ص 1247 ).
کولی کولی را دید چماقش را دزدید. ( امثال و حکم ج 3 ص 1248 ). و رجوع به مثل بعد شود.
کولی کولی را می بیند چوبش را زمین می اندازد. ( امثال و حکم ج 3 ص 1248 ). رجوع به مثل قبل شود.
- مثل کوچ کولی ؛ با انبوهی و جمعیت به جایی رفتن. همه با هم با آواز بلند سخن گفتن. ( امثال و حکم ج 3 ص 1474 ). رجوع به معنی بعد و ترکیب های و امثال ذیل مدخل کوچ شود.
|| به مجاز زن یا دختری که بسیار فریاد کند. زن بی شرم بسیارفریاد. زنی سخت آواز درشت و بی شرم. زنی که عادتاً داد و فریاد بسیار کند. زنی پر داد و فریاد. سلیطه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). به مجاز کودکان پرسروصدا و جیغجیغو و زنان دزد و بدزبان را گویند. ( از فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).
- کولی غربیل بند ؛ مراد همان کولی است منتهی بدین صورت بیشتر به مجاز به کار می رود و به زنان سلیطه و آپاردی و بچه های پرسروصدا اطلاق می شود. ( از فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). || فاحشه. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). || مردم صحرانشین بی شرم. ( ناظم الاطباء ).
کولی. ( حامص ) سواری روی کول و پشت. ( فرهنگ فارسی معین ). در تداول کودکان در بازی ، سواری بر پشت کسی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). عمل کول کردن را گویند. ( از فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).
- کولی دادن ؛ کسی را بر کول و پشت خود سوار کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). بردن حریف را بر پشت خویش. در بعضی بازی های کودکان رسم بر این بود که برنده را به کول خود گرفته مقداری ( که میزان آن از روی وسایل بازی معین می شد ) راه ببرد، این عمل را کولی دادن می گفتند. کسی که سوار می شدکولی می گرفت. در بسیاری از بازیها، نظیر: چلتوب ، الک دولک ، زویی و بعضی انواع تیله بازی کولی دادن رایج بوده است. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). بردن حریف را بر پشت خویش پس از باختن در بعضی بازیهای کودکان. در بازیهای کودکان ، بر پشت کسی که ایستاده است سوار شدن تا او وی را ببرد، و کولی گرفتن متعدی آن است.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).