کلوک

کلوک

معنی کلمه کلوک در لغت نامه دهخدا

کلوک. [ ک ُ ] ( ص ) بمعنی بی ادب و بی حیا و شطاح باشد. ( برهان ). بی ادب و بی حیا و جسور و بی عقل و دیوانه را گویند به حذف کاف آخر نیز شنیده شده است. ( آنندراج ).بی ادب و بی حیا و گستاخ و شطاح. ( ناظم الاطباء ). بی ادب. بی حیا. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) بمعنی مُلک هم بنظر آمده است و آن دانه ای باشد بزرگتر از ماش. ( برهان ) ( از آنندراج ). یک نوع غله بزرگتر از ماش. ( ناظم الاطباء ). ملک. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ).
کلوک. [ ک َ ] ( اِ ) کودک بود امرد. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 303 ). پسر امرد را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). امرد بی حیا که کنگ نیز گویند. ( فرهنگ رشیدی ) :
تا یکی خم بشکند ریزه شود سیصد سبو
تامرد پیری به پیش او مرد سیصد کلوک.
عسجدی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 303 ).
منم کلوک خرافشار و کنگ خشک سپوز
حرام زاده و قلاش و رند عالم سوز.سوزنی ( از فرهنگ رشیدی ).ز کلوکان پیشی و پشتی
متهم نی به اینی و آنی.سوزنی.ز بهر جماع خران خر کلوکان
خرامان به خانه بری پاده پاده.سوزنی.
کلوک. [ ک ِ ] ( اِ ) شاید ازکلمه کلوخ ، در اصطلاح بنایان نیمه چارکه. ثمن آجر.نصف چارکه. و شصتی نصف کلوک و بند، نصف شصتی و بند پولی ، بند بسیار نازک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).قسمتی است معادل یک هشتم آجر، نیم یک را نیمه و ربعآن ( نصف نیمه ) را چارکه و یک هشتم آن ( نصف چارکه ) را کلوک نامند. ( از فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).
کلوک. [ ] ( اِخ ) سومین از سلسله یوئن در چین از 706 تا 711 هَ. ق. ( از طبقات سلاطین اسلام ص 190 ).
کلوک. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی از بخش قصرقند است که در شهرستان چاه بهار واقع است و 250 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

معنی کلمه کلوک در فرهنگ معین

( ~ . ) (ص . اِ. ) بی حیا، گستاخ .
(کُ ) (ص . اِ. ) پسر کوچک .

معنی کلمه کلوک در فرهنگ عمید

۱. سفال.
۲. پاره آجر.
پسر کوچک و نوجوان: تا یکی خُم بشکند ریزه شود سیصد سبو / تا مِرَد پیری به پیش او مِرَد سیصد کلوک (عسجدی: ۴۶ ).
بی شرم، بی ادب.

معنی کلمه کلوک در فرهنگ فارسی

سفال، پاره آجر، کودک، بچه، پسرکوچک
۱ - ( صفت اسم ) پسر کوچک طفل : ( تا یکی خم بشکند ریزه شود سیصد سبو تا مرد ( میرد ) پیری به پیش او مرد ( میرد ) سیصد کلوک . ( عسجدی ) ۲ - پسر امرد : ( منم کلوک خر افشار و کنگ خشک سپوز حرامزاده و قلاش رند عالم سوز ) . ( سوزنی ) ۳ - ( صفت ) بی ادب بی حیا .
شاید از کلمه کلوخ در اصطلاح بنایان نیمه چارکه . ثمن آجر . بند بسیار باریک

معنی کلمه کلوک در دانشنامه عمومی

کلوک، روستایی در دهستان هلونچکان بخش مرکزی شهرستان قصرقند در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۷۲ نفر ( ۲۰ خانوار ) بوده است.

معنی کلمه کلوک در ویکی واژه

پسر کوچک.
بی حیا، گستاخ.

جملاتی از کاربرد کلمه کلوک

در ادامه ناآرامی‌های جاری در جنوب تایلند، صبح چهارشنبه دو بمب در شهر سونگای کلوک استان جنوبی ناراتیوات منفجر شد.ایرنا
تا یکی خم بشکند ریزه شود سیصد سبو تا مرد پیری بپیش او مرد سیصد کلوک
او بلطیفی کند نگاه ظریفی تو بکلوکی نگه کنی و لگامی
کنک لگامی خوهی و بوس کلوکان کز پس تو آرد بر کند بدو گامی
بی نفع و بی ضرر دو کلوکیم خر فشار زو کرده نفع نافع و برده زضار ضر
نه کلوکان پیشی و پشتی متهم نی به مائی و نانی
خواهد از هر یک ار کلوکی دگر حاسد آن را نوکند سوگی دگر