کال
معنی کلمه کال در لغت نامه دهخدا

کال

معنی کلمه کال در لغت نامه دهخدا

کال. ( ص ) خام. نارسیده. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مقابل پخته ورسیده. || برنج ناپخته. ( آنندراج ). || ژولیده و درهم. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آن را کالیده نیز گویند. ( آنندراج ). || خم ، خمیده و کج. ( برهان ) ( آنندراج ) :
بین مدح نایب نبی آن کز برای دین
زو قلب مه شکست و از این پشت مال کال.امیرخسرو ( از انجمن آرا ). || ( اِ ) زمین شکافته. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || آب کند. ( برهان ) ( آنندراج ). مثل کال یاقوتی خراسان. ( آنندراج ). لغتی است که از فرهنگ نویسان فوت شده است.این لغت از لغات پهلوی شرقی است و خاصه مشهد و خراسان حالیه بوده است. در ادبیات دری بنظر نیامده و درست بمعنی کانال است یعنی نهر بزرگی که دستی آن را کنده باشند یا خود آب آن را احداث کرده باشد. ( سبک شناسی ج 1 ص 34 ). || جا و مقام و جایگاه چه میانه کال میانه جا را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). میان کاله :
این وصف آن ضیاست که از رشک رای اوست
پشت هلال را که خم است از میانه کال.امیرخسرو دهلوی ( از فرهنگ نظامی ).و رجوع به «میان کاله » شود. || گندنا و کدو. ( برهان ). || نوعی از گل. ( برهان ). || ( اِمص ) گریز. هزیمت. فرار. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). گریختن باشد. چون کسی بگریزد گویند بکالید. ( اوبهی ) پراکندگی. ( ناظم الاطباء ). گریز و فرار نهانی. رجوع به کالیدن شود. ( ناظم الاطباء ). || شکست صف کارزار. ( ناظم الاطباء ).
کال. [کال ل ] ( ع ص ) آنکه به رنج و زحمت افتد. ( المنجد ).
کال. ( اِخ ) دهی است از دهستان اشکنان بخش گاوبندی شهرستان لار واقع در 18 هزارگزی خاور گاوبندی و 6هزارگزی راه فرعی لار به اشکنان دامنه ای ، گرمسیر مالاریایی است و 615 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و باران تأمین میشود محصولات آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت و راه های آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).
کال. ( اِخ ) دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج در 11 هزارگزی دژشاهپور کنار راه اتومبیل رو مریوان به رزآب واقع است. دامنه ای ، دشت ، سردسیر و مالاریائی است. 200 تن سکنه دارد و آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن عبارت است از غلات ، حبوبات ، لبنیات و توتون ، شغل اهالی گله داری و راه های آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

معنی کلمه کال در فرهنگ معین

۱ - (ص . ) میوة نارسیده ، خام . ۲ - (اِ. ) گودال بزرگ ، زمین شکافته . ۳ - (ص . ) کج ، خمیده . ۴ - (اِ. ) جا، مقام ، جایگاه . ۵ - (ص . ) ژولیده ، درهم .

معنی کلمه کال در فرهنگ عمید

کج، خمیده.
۱. گودال بزرگ، زمین شکافته.
۲. زمینی که آب آن را کنده و گود کرده باشد.
نارس، نرسیده.

معنی کلمه کال در فرهنگ فارسی

( صفت ) خام نارس نا رسیده میو. کال .
دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان

معنی کلمه کال در فرهنگ اسم ها

اسم: کال (پسر) (پارتی)
معنی: نام همسرشرمیون

معنی کلمه کال در فرهنگستان زبان و ادب

{dry wash} [جغرافیا، زمین شناسی] بستر پُرشیب رودهای فصلی در مناطق خشک

معنی کلمه کال در دانشنامه عمومی

کال (لهستان). کال ( به لهستانی: Kal ) یک روستا در لهستان است که در گمینا ونگوژوو واقع شده است. کال ۱۵۰ نفر جمعیت دارد و ۱۵۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
کال (نوردراین وستفالن). کال ( به آلمانی: Kall ) یک شهر در آلمان است که در اویسکیرشن واقع شده است. کال ۱۱٬۸۹۴ نفر جمعیت دارد.
معنی کلمه کال در فرهنگ معین
معنی کلمه کال در فرهنگ عمید

معنی کلمه کال در دانشنامه آزاد فارسی

کال (پزشکی)(callus)
رشد بافت ترمیمی، حاوی رگ های خونی و یاخته های استخوان ساز. کال استخوانی پس از شکستن استخوان در اطراف دو انتهای شکستگی تشکیل می شود و عامل مهمی در جوش خوردن شکستگی هاست.

معنی کلمه کال در ویکی واژه

از ایرانی باستان kadru* (رنگ قهوه‌ای، بور)
acerbo
میوة نارسیده، خام.
گودال بزرگ، زمین شکافته.
کج، خمیده.
جا، مقام، جایگاه.
ژولیده، درهم.
سال

جملاتی از کاربرد کلمه کال

بروس در کالدول غربی، نیوجرسی بزرگ شد. او تنها سه سال پس از دریافت دوربین سوپر ۸ در سن ۱۳ سالگی در جشنواره فیلمسازان جوان نیوجرسی شناخته شد و به تحصیل در رشته فیلم در دانشگاه ایالتی مونت‌کلر ادامه داد.
ظاهر ابر جسم آدم خواند کز گندم مخور نعرها از حکم سابق کالصلا اصحابنا
عقل نخستین بزرگ صادر اول کالبد مستنیر و جان ممثل
میلر در یک خانواده یهودی متمایل به لیبرالیسم در سنتا مونیکا، کالیفرنیا زاده شد. با این که والدینش دمکرات بودند، میلر با خواندن کتاب تفنگ‌ها، جرم و آزادی نوشتهٔ مدیرعامل انجمن ملی سلاح محافظه‌کار شد.
ستیزه با تو نمودند ساز و غافل ازین که شیر شرزه بنهراسد از هزار شکال
نهنکال بهر من آمد به شهر بترسم که سازد مرا نوش زهر