پرواس

معنی کلمه پرواس در لغت نامه دهخدا

پرواس. [ پ َرْ ] ( اِ ) پرداختن بود و هر که هرچه بساود گوید که بپرواسیدم. ( فرهنگ اسدی ). لمس باشد یعنی بسودن : دست بساویدن یعنی بسودن دست تا بدانند که نرمست یا درشت. ( اوبهی ). بساوش. ببساوش. مجش. رجوع به برمجیدن شود. پرماس. برماس. || ترس و بیم. ( برهان ). || فراغ. خلاص. نجات. ( برهان ). پرواز. رستگاری :
بعدل او بود از جور بدکنش رستن
بخیر او بود از شر این جهان پرواس.ناصرخسرو.رشیدی گوید: و از قواعد فرس است که سین و زا با هم دگر بدل کنند پس پرواس مرادف پرواز باشد و رستگاری به مجاز از آن اخذ کنند - انتهی. مؤلف صحاح الفرس پرواس را بمعنی تیر بد انداختن دانسته و شعر مذکور ناصر را به شاهد آورده و آن ظاهراً خطاست. || پاداش. بادافراه. معادل پهلوی بادافراه پاتفراس است شاید به اشتباه نساخ پاتفراس را به پرواس تحریف کرده باشند. رجوع به پاتپراس شود.

معنی کلمه پرواس در فرهنگ معین

(پَ ) (اِ. ) ۱ - پرواز. ۲ - فراغ ، نجات ، خلاص .
( ~. ) (اِ. ) دستمالی ، لمس .
( ~. ) (اِ. ) ترس ، بیم .

معنی کلمه پرواس در فرهنگ عمید

= پرواسیدن: به عدل او بُوَد از جور بدکنش رستن / به خیر او بُوَد از شر این جهان پرواس (ناصرخسرو: مجمع الفرس: ۲۳۲ ).

معنی کلمه پرواس در فرهنگ فارسی

( اسم ) لمس لامسه .

معنی کلمه پرواس در ویکی واژه

پرواز.
فراغ، نجات، خل
دستمالی، لمس.
ترس، بیم.

جملاتی از کاربرد کلمه پرواس

پریشانی ندارد موج اگر دریا عنان گیرد گواهی می‌دهد حالم که بی‌پرواست یار من
نسیم حسن بی‌پرواست، خودداری نمی‌داند به کنعان می‌رود هردم ز مصر و بازمی‌گردد
سر مژگان تو در کاوش دل بی پرواست نیشتر از رگ بیمار چه پروا دارد؟
ز شور حشر چه پرواست راست کیشان را؟ مصاف مانع رقص علم نمی گردد
از اجل این قوم بی پرواستی استوار از «نحن نزلنا»ستی
از خط سبز چه پرواست لب لعل ترا؟ چه زیان موج به سرچشمه کوثر دارد؟
یوسف نه متاعی است که در چاه بماند از دیده بدخواه چه پرواست سخن را؟
بود از دولتیان رشوه‌خوری بی‌پروا گفت در رشوه‌خوری حیف که او بی‌پرواست
شرطه بی پرواست کشتی را به ساحل می برد ناخدای بحر دل گرداب باشد بهتر است
اشک طوفان کوششی از بهر تعمیرم فرست سیل بی پرواست طبل آرمیدن می زند