جملاتی از کاربرد کلمه هفت بام
از بس که دود آه حجاب ستاره شد بر هفت بام بست گذرها چو ششدرش
هست بیرون ز هفت بام فلک خانه عشق را نخستین در
اجرام هفت خانهٔ زرین به سوک تو بر هفت بام خانهٔ مینا گریسته
حکم تو را زیر دست چارحد و شش جهت فر تو را زیر پای هشت در و هفت بام
بگذراندم سایبان قدر ازین شش پیشگاه برکشیدم چار طاق طبع بر این هفت بام
کمرِ بندگیش بسته مدام خواجهٔ هفت بام همچو غلام
آن نکو نامی که بیرون برد چون همنام خویش رخت عشق از هشت باغ و هفت بام و پنج در
فر او بر هفت بام و چار دیوار جهان کارنامهٔ هشت بنیان جنان انگیخته
هر هفته هفت عید و رقیبان هفت بام آذین هفت رنگ ببندند بر درش
چار رکن از صیت استقلال او پر شد که دور از برایش پنج نوبت میزند در هفت بام