هاجر

معنی کلمه هاجر در لغت نامه دهخدا

هاجر. [ ج ِ ] ( ع ص ) سخن پریشان گوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || جدائی کننده. || لایق و فایق از دیگران. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): چیزی هاجر؛ یعنی فائق و فاضل بر دیگر اشیاء. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به «هجر» شود.
هاجر. [ ج ِ ] ( اِخ ) قبیله ای است. ( منتهی الارب ). نام قبیله ای از تازیان. ( ناظم الاطباء ).
هاجر. [ ج َ ] ( اِخ ) نام مادر اسماعیل. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). نام یکی از دو زن ابراهیم ، کنیزی که ملک مصر سنان بن علوان بن عبیدبن عولح به ساره داد. چون ابراهیم را از ساره فرزند نیامد و ساره دریافت که ابراهیم از این بابت آزرده خاطر است. هاجر را به او بخشید، ابراهیم را در هشتاد و شش سالگی از وی پسری آمد که اسماعیل نام نهاد. پس از تولد اوساره را عرق رشک و غیرت در حرکت آمد و دل نمودگی آغاز کرد و نیز سوگند یاد کرد که سه عضو از اعضای هاجر را قطع کند. هاجر در گوشه ای منزل گزید. آخرالامر بنابر شفاعت ابراهیم قرار بر آن یافت که دو نرمه گوش هاجر را سوراخ کند و یکی از اعضای نهانی او را مقطوع گرداند. هاجر از کنج انزوا بیرون آمد و ساره بدان طریق سوگند خود را راست گرداند. سنت سوراخ کردن گوش و ختان در میان زنان از آن زمان پیدا شد. باز هم ساره با هاجر شکیبا نبود، ابراهیم را گفت : ایشان را از نزدمن ببر. ابراهیم ، هاجر و اسماعیل را به زمین مکه برد و به راهنمایی و اشارت جبرئیل ایشان را آنجا که بیابانی بی آب بود ساکن گردانید. در مجمل التواریخ آمده است : چون فعل قوم عاد زشت گشت اندر یمن [ مردی ] نام وی معاویةبن بکر برخاست با جماعت خویش و به مکه آمد که حرمست و نخستین کسی بعد از طوفان [ که ] آنجایگه مقام کردی ، وی بوده است و آنجا که اکنون کعبه است بلندی سرخ بود تا خدای عز و جل فرمود ابراهیم را بنا کردن خانه کعبه ، پس ابراهیم هاجر و اسماعیل را با مشکی آب و قدری طعام آنجا رها کرد، و ایشان را به خدای تسلیم کرد و بازگشت و هاجر به طلب آنکه مگر کسی را ببیند به مروه و صفا همی دوید چند بار، آن است که سنت گشت و از ارکان حج کردن شد، و اسماعیل چون طفلان بگریست و پاشنه بر زمین زد، خدای تعالی چشمه آب پدید آورد، و گویند زمزم است. ( مجمل التواریخ و القصص ص 191 ). و چون قوم بنی جرهم بواسطه آب آنجا آمدند اسماعیل در میان ایشان پرورش یافت و دختر مهتر بنی جرهم را به زنی گرفت :

معنی کلمه هاجر در فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - جدایی کننده . ۲ - فایق ،فاضل بر دیگر اشیا.۳ - سخن پریشان گوی .

معنی کلمه هاجر در فرهنگ فارسی

جدایی کننده، لایق وفائق، فضیلت وبرتری داشتن
(اسم ) ۱- جدایی کننده . ۲- فایق و فاصل بردیگراشیائ . ۲- سخن پریشان گوی .

معنی کلمه هاجر در فرهنگ اسم ها

اسم: هاجر (دختر) (عبری) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hājar) (فارسی: هاجر) (انگلیسی: hajar)
معنی: فضیلت و برتری داشتن، نام همسر حضرت ابراهیم خلیل ( ع ) و مادر حضرت اسماعیل ( ع )، به معنی «فرار»، ( اَعلام ) همسر دوم حضرت ابراهیم خلیل ( ع )، کنیز همسر اولش سارا، مادر اسماعیل ( ع )، به روایت تورات و قرآن، [هاجر در ادبیاتِ یهود نشانه ی بندگی در شریعت است]، ( عبری ) به معنی ' فرار '، ( در اعلام ) همسر حضرت ابراهیم خلیل ( ع ) و مادر اسماعیل ( ع ) ]هاجر در ادبیاتِ یهود نشانه ی بندگی در شریعت است[، معرب از عبری فرارکننده، مهاجرت کننده، نام مادر اسماعیل و همسر ابراهیم ( ع )

معنی کلمه هاجر در دانشنامه آزاد فارسی

هاجَر
(در عبری به معنای سرگردان) همسر حضرت ابراهیم (ع) و مادر اسماعیل (ع)، نیای بزرگ عرب ها. چون ساره، همسر ابراهیم (ع)، صاحب فرزندی نمی شد، راضی شد که کنیزش هاجر را به عقد ابراهیم (ع) درآورد. بعدها به اعجاز الهی ساره صاحب فرزندی به نام اسحاق شد؛ اما چون نتوانست رشک خود را مهار کند، از همسرش خواست تا هاجر و فرزندش را به جایی دور ببرد. ابراهیم (ع) نیز پذیرفت و آنان را به سرزمینی بی آب و علف که همان مکه باشد برد و رهایشان کرد و نزد ساره بازگشت. در آیۀ ۱۲۴ سوره بقره به این داستان اشاره شده است. هاجر برای نوزادش و خود در جست و جوی آب برآمد و هفت بار میان دو تپۀ صفا و مروه با سرگشتگی رفت و آمد کرد تا به ارادۀ خداوند و راهنمایی جبرئیل جایی را یافتند و به آب رسیدند و آن همان چاه زمزم است. به گفتۀ مورخان، خداوند برای حفظ و تقدیس این خاطره، سعی بین صفا و مروه را در احکام حج تشریع فرمود.

معنی کلمه هاجر در دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] هاجَر همسر ابراهیم(ع) و مادر اسماعیل است. قرآن در آیه ۳۷ سوره ابراهیم به داستان او پرداخته است. او کنیز پادشاه مصر بود که به ساره همسر ابراهیم هدیه داده شد اما از آن جایی که ابراهیم از ساره فرزندی نداشت ساره، هاجر را به ابراهیم بخشید و پس از مدتی اسماعیل را به دنیا آورد. اندکی پس از تولد اسماعیل، ابراهیم به دستور خدا هاجر و فرزندش را به مکه که در آن روز بیابانی خشک و بدون سکنه بود منتقل کرد. گزارش قرآن و تورات از دلیل این نقل مکان متفاوت است.
طبری، بنا بر نقلی هاجر را دختر پادشاه مصر می داند که پس از شورش گروهی از مردم عین الشمس بر پادشاه مصر، دختر او هاجر را به بردگی گرفتند و او را به پادشاه جدید مصر فروختند. پیامبر (ص) از اصحابش خواسته تا با مردم مصر به نرمی رفتار کنند زیرا هاجر از آنان بوده است.
حضرت ابراهیم در حدود ۷۰ سالگی از سوی خداوند مأمور شد از بابل مهاجرت کند از این رو به همراه همسرش ساره، برادرزاده خود حضرت لوط و برخی دیگر از پیروانش به مصر رفتند. پادشاه مصر به ساره نظر سوء کرد و ابراهیم با تقیه خود را برادر ساره معرفی کرد. بنا بر گزارش منابع تاریخی هر بار پادشاه قصد بدی نسبت به ساره داشت، دستش خشک می شد سه بار این حادثه تکرار شد تا اینکه پادشاه از ساره خواست تا دعا کند و دست او به حالت اول برگردد. بعد از دعای ساره پادشاه او را آزاد کرد و کنیزی قبطی را به نام هاجر به او هدیه داد.
[ویکی اهل البیت] هاجر کنیزی باکرامت، باوفا، مطیع و امین بود که پادشاه مصر او را به ساره، همسر ابراهیم بخشید.
چون سن ساره رو به پیری گذاشته و فرزندی برای ابراهیم خلیل علیه السلام نیاورده بود، به آن حضرت پیشنهاد کرد که با هاجر ازدواج کند.
ثمره آن ازدواج، پسری پاکیزه به نام اسماعیل بود. ساره از این پیشامد ناراحت شد و حسرت و اندوهش، ناراحتی ابراهیم علیه السلام را نیز به دنبال داشت.
حضرت ابراهیم علیه السلام از خداوند بزرگ خواست که این مشکل را حل کند. پروردگار به او وحی کرد که هاجر و اسماعیل را به جای دیگری ببر.
ابراهیم پرسید: خداوندا! آنها را به کجا ببرم؟ خداوند فرمود: نخستین بقعه ای که آن را آفریده ام. جبرئیل مامور همراهی و هدایت ابراهیم شد. او نیز اسماعیل و هاجر را برداشت و به بیابان بئرشیع که سرزمینی بی آب و علف و خشک و سوزان بود، برد و با مشکی آب و اندکی غذا در آنجا گذاشت. تنها درختی که میهمان بیابان بود و هاجر چادرش را بر روی آن انداخت، سایبانی شد تا او و فرزندش اسماعیل از تابش آفتاب سوزان در امان باشند.
پس از استقرار هاجر و اسماعیل، ابراهیم آهنگ رفتن کرد. هاجر دامنش را گرفت، سیل اشک خود را به پایش ریخت و تلاش کرد تا عواطفش را تحریک کند. پس همراه با سوز گفت: ای ابراهیم به کجا می روی؟ گونه ما را در این بیابان بی آب و علف تنها می گذاری و می روی؟ناله و تضرع هاجر خدشه ای در اراده مصمم ابراهیم وارد نکرد و گفت: آن کسی که مرا مامور کرده تا شما را در این جایگاه بگذارم، سرپرستی شمارا هم به عهده دارد. این جواب گویا آبی سرد بر آتش دل هاجر بود.
وجودش آرام شد و به همسرش گفت: اگر این کار به امر و اراده خداوند است، به هر کجا که می خواهی برو، من تردید ندارم که در این صورت خدا هرگز ما را خوار و تباه نخواهد کرد! ابراهیم به راه افتاد و رفت.
ابراهیم پس از ترک هاجر و فرزندش چون به کوه کدی که در ذی طوی بود رسید، برگشت و نگاهی به هاجر و اسماعیل انداخت و گفت: پروردگارا!
[ویکی الکتاب] معنی هَاجَرَ: هجرت کرد - مهاجرت کرد
معنی مَکَّةَ: مکه (شهری که مسجدالحرام و کعبه در آن قرار دارد و وطن رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم ) می باشد. این شهر پس از اقامت حضرت هاجر و اسماعیل علیهما السلام در کنار کعبه و پدید آمدن معجزه وار چشمه ی زمزم به تدرج شکل گرفته است)
ریشه کلمه:
هجر (۳۱ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه هاجر

حال اسحاق و حال اسماعیل هاجر و ساره و آل اسرائیل
عبد اللَّه مسعود گفت: جماعتی مهاجر و انصار بخانه عایشه گرد آمدیم.
و اما اخبار، مثل آنچه از پیغمبر رسیده که «مومن با مردم الفت می گیرد و مردم با او الفت می گیرند و خیری نیست در کسی که الفت با مردم نمی گیرد» و اینکه فرمود: «حذر کنید از بیشه ها و کوهستانها، و با مردم عامه بنشینید و در مساجد حاضر شوید» و همچنین اخباری که وارد شده است در مذمت مهاجرت و دوری از اخوان.
در همان‌جا با شیخ بهایی و میرداماد آشنا شد و پس از انتقال پایتخت به اصفهان، با استادانش به اصفهان مهاجرت نمود.
و قصّه مقام ابراهیم و بدو کار او آن است که: از ابن عباس روایت کردند. گفت: ابراهیم، اسماعیل و هاجر را به مکه برد و آن‌جا بنشاند. روزگاری بر آمد، تا جرهمیان بایشان فرو آمدند و اسماعیل زن خواست از جرهم، و مادر وی هاجر از دنیا رفته، ابراهیم آن جا که بود از ساره دستوری خواست تا به مکه شود بزیارت ایشان. ساره شرط کرد و با وی پیمان بست که زیارت کند و از مرکوب فرو نیاید تا باز گردد. ابراهیم (ع) آمد و اسماعیل (ع) بیرون از حرم بصید بود. ابراهیم گفت: زن اسماعیل را: «این صاحبک؟» شوهرت کجا است؟ جواب داد: «لیس هاهنا، ذهب یتصیّد.» این جا نیست، بصید رفته است. گفت: هیچ طعامی و شرابی هست که مهمان داری کنی؟ گفت: نه، بنزدیک من نه کس است، نه طعام! ابراهیم گفت: چون شوهرت باز آید سلام بدو رسان و بگوی عتبه در سرای بگردان. این سخن بگفت و بازگشت. پس اسماعیل باز آمد و بوی پدر شنید و آن زن قصّه با وی بگفت و پیغام بگزارد. اسماعیل وی را طلاق داد و زنی دیگر خواست، بعد از روزگاری ابراهیم باز آمد هم بران عهد و پیمان که با ساره بسته بود. اسماعیل بصید بود. گفت: «این صاحبک؟» جواب داد که اسماعیل بصید است هم اکنون در رسد ان شاء اللَّه، فرود آی و بیاسای که رحمت خدای بر تو باد. گفت: هیچ توانی که مهمان داری کنی؟
سپس در سال ۱۳۲۷ به شهر قم مهاجرت کرد و از سید حسین طباطبایی بروجردی در فقه و اصول بهره برد و از دانش فقهی او به‌ویژه در علم رجال و حدیث استفاده نمود. وی همچنین در دروس محمد حجت کوه‌کمری شرکت کرد.
گوید که منکر عمل کیمیا کجاست؟ اینک مهاجری، عمل کیمیاگری!
وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ برفع لام قراءة مدنی است، و برین وجه مستقبل بمعنی ماضی بود ای حتی قال الرسول میگوید، ایشان را از جای بجنبانیدند از پس مصیبتها که بایشان رسید، و بلاها که بر ایشان ریختند، تا آن گه که رسول ایشان گفت و مؤمنان که با وی بودند مَتی‌ نَصْرُ اللَّهِ این فتح ما را کی برآید؟ و اللَّه ما را بر دشمن کی نصرت دهد؟ و گزند از ما کی باز برد؟ رب العالمین گفت أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ جواب دادیم آن گروه را در عهد خویش همان جواب که می‌دهم شما را ای مهاجر و انصار و یاران رسول من، آگاه بید که هنگام یاری دادن اللَّه نزدیک است.
آرمان‌های ترقی خواهی و تجدد طلبی که از جانب مهاجران اسپانیایی بین مردم منطقه پراکنده شده بود، کارگران منطقه را، که در شرایط سخت و غیرانسانی کار می‌کردند، تحت تأثیر قرار داد. در سال ۱۹۲۲ سانتا کروس شاهد اعتصاب کارگران بود. این آکسیون که به سرکوب شدید دولتی و اعدام بسیاری از اعتصاب کنندگان انجامید، به تراژدی پاتاگونیا مشهور شد.