نیشتر

معنی کلمه نیشتر در لغت نامه دهخدا

نیشتر. [ ت َ ] ( اِ ) مبضغ. ( دهار ). ابزاری مر جراحان را که بدان رگ می زنند و فصد می کنند و آبله می کوبند و دمل را جهت بیرون آوردن ریم سوراخ می نمایند. ( ناظم الاطباء ). افزاری باشد به صورت نیش که بدان رگ گشایند و نشتر مخفف آن است. ( فرهنگ خطی ). نیسو. نیسویا. نشتر. تیغ. محجم. مبطة. رایشه. شست. ( یادداشت مؤلف ). نیش :
به سان سنان نیشتر داشتند
همی بر گژاگند بگذاشتند.اسدی.چرا شیر از نهیب مور ناگه درخروش آید
گریزد او چنان گوئی که بر جان نیشتر دارد.ناصرخسرو.طبع تا باشد موافق سرد و گرمش می خوران
چون مخالف گشت یا تلخیش ده یا نیشتر.سنائی.ز سینه تا به لب آیین نیشتر دارم
حدیث از جگر پاره می کنم تفسیر.خاقانی.علاج رخنه دل به از این نمی باشد
دوباره کاوش یک نیشتر دریغ مدار.خاقانی.رگ جانم گشاده گشت به بند
بیشتر نوک نیشتر برکش.خاقانی.همی تا بود راه پر نیشتر
در او سود بازارگان بیشتر.نظامی.گر در همه شهریک سر نیشتر است
در پای کسی رود که درویش تر است.سعدی.از ملامت چه غم خورد سعدی
مرده از نیشتر مترسانش.سعدی.نیشترهای بلا در رگ جانم فرسود
بعد ازین کاوش شریان سنان خواهم کرد.طالب ( از آنندراج ).برای صحبت عالم درشتیها به کار آید
ز تن کی خون فاسد بی گزند نیشتر جوشد.صائب.نمی شوند به تسلیم راضی از ناحق
ز خون تازه ما نیشتر نمی گسلد.صائب ( از آنندراج ). || سُک. ( یادداشت مؤلف ). سیخونک. سیخ. نیش. قطعه چوب نوک تیزی که بدان ستوران را به تند رفتن وادارند :
هر که بر اسب نیاز تاخت به درگاه او
از بر او جست آز همچو خر از نیشتر.عمادی شهریاری. || ناب. دندان.( ناظم الاطباء ). رجوع به نیش شود.
- نیشتر خلاندن ؛ نیشتر زدن. نیشتر در بدن فرو بردن.
- نیشتر خوردن ؛ مورد عمل فصادی و جراحی قرار گرفتن. کنایه از زخم خوردن و تحمل تلخی و ناملایم کردن و رنج کشیدن :
به تلخ و ترش رضا ده به خوان گیتی بر
که نیشتر خوری ار بیشتر خوری حلوا.خاقانی.- نیشتر در زخم کسی شکستن ؛ کنایه است از بر تلخ کامی و رنج وی افزودن. در هجوم بلایا ومصائب کسی را ملامت کردن و بر زخمش نمک پاشیدن.

معنی کلمه نیشتر در فرهنگ معین

(تَ ) (اِ. ) آلت نوک تیزی که با آن رگ می زدند.

معنی کلمه نیشتر در فرهنگ عمید

ابزار نوک تیز که با آن رگ می زنند، وسیلۀ رگ زدن.

معنی کلمه نیشتر در فرهنگ فارسی

نشتر، آلت رگ زدن، آلتی نوک تیزکه با آن نیش میزنند
( اسم ) ۱ - آلت فلزی نوک تیزکه فصادان و جراحان بجایی از بدن فرو برند تا خون یا چرک بیروین آید : آلت فصد . ۲ - چوب نوک تیزی که خر و گاو را بدان رانند : نیش سک .

معنی کلمه نیشتر در ویکی واژه

آلت نوک تیزی که با آن رگ می‌زدند.

جملاتی از کاربرد کلمه نیشتر

فرداست که در دشت وغا تیر خدنگت بدخواه ترا بر رک جان نیشتر آید
ور قدم بر بساط سبزه نهم سبزه در حال نیشتر گردد
در پرده دل گر همه یک قطره خون است چون آبله صرف قدم نیشتری کن
قهرش به سخن تیغ و به دم نیشترم کرد زهر دل کافور مزاج نظرم کرد
جوشش سرمستیم ز برق پسندد نیشتر اندر رگ سحاب شکستن
ترا چو آبله از خار بشکفد صد گل اگر ملاحظه از زخم نیشتر نکنی
زدست خواجه از ابرام زر بیرون نمی آید ازین رگ خون به زخم نیشتر بیرون نمی آید
در رهم نیشتری خاست زهر قطره ی اشک اثر دیده ی گریان و دل پر خون بین
با دلم آن‌چه کند مژه تو نیشتر با رگ شریان نکند
... و سرکا [سرکه] و نمک را به دهان بدارذ بسیار تا آن مواد بذ را آنجا خشک کند … و اگر بِه نشود به نیشتر بیازند گِرد اندر گردِ آن دندان تا آن عصب را از آن دندان جدا کند … وگر این همه بکنی و بِه نشوذ و درد ننشیند دندان را ببایذ کندن یا داغ بایذ کردن و اگر کاواک [تهی] بوذ ناچاره ببایذ کندن که جزین روی نبوذ.
ز سینه تا به لب آئین نیشتر دارم حدیث از جگر پاره می‌کنم تفسیر