منتقض

معنی کلمه منتقض در لغت نامه دهخدا

منتقض. [ م ُ ت َ ق ِ ] ( ع ص ) بنا و تاب رسن باز کرده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ریسمان تاب بازکرده و بنای ویران شده. ( ناظم الاطباء ). || پیمان شکسته. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). عهد و پیمان شکسته شده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به انتقاض شود. || باطل شونده. باطل : مذهب مالک و احمد... آن است که اگر به شهوت پاسد طهارت منتقض شود و اگر بی شهوت بود منتقض نشود. ( کشف الاسرار ج 2 ص 519 ). جماعتی از اصحاب وی برآنند که به پاسیدن این هر سه طهارت منتقض نشود. ( کشف الاسرار ج 2 ص 519 ).

معنی کلمه منتقض در فرهنگ معین

(مُ تَ قَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - ویران شده (بنا ). ۲ - شکسته شده (عهد و پیمان ). ۳ - باطل .

معنی کلمه منتقض در فرهنگ عمید

ویژگی هرچیز باز شده، مانند ریسمانی که تاب آن باز شده.

معنی کلمه منتقض در ویکی واژه

ویران شده (بنا)
شکسته شده (عهد و پیمان)
باطل.

جملاتی از کاربرد کلمه منتقض

زمین بر روی آب همچون کشتی بر روی دریا، و کشتی را از حشو ناگزیرست تا گران گردد و موج که زیر آن خیزد آن را به نگرداند، همچنین کوه‌های بلند در زمین او کند چنانک گفت «وَ جَعَلْنا فِیها رَواسِیَ شامِخاتٍ» تا زمین بوی گران شد، و بر آب آرام گرفت هر که در عالم بنا کرد از آب نگه داشت، بنا را بآرامش پیوند کرد، که جنبش بنا اساس را منتقض گرداند، و آب چون بر پی رود بنا را تباه کند، صانع قدیم حکیم پس عالم بر آب نهاد، و سقف وی گردان آفرید، تا بدانی که صنع وی بصنع کس نماند. آیت دیگر تاریکی شب است و روشنایی روز، این تاریکی از آن روشنایی پدید کرد، و آن روشنایی ازین تاریکی برآورد، و هر دو بر پی یکدیگر داشت. چنانک گفت «جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً» آن گه شب تاریک را بماه منور کرد، و روز روشن را بچراغ خورشید مطهّر و معطر تا آنچه در شب بر بنده فائت شود بروز بجای آرد، و آنچه در روز فائت شود بشب بجای آرد، و خدای را عز و جل در آن بستاید و از وی آزادی کند، اینست که اللَّه گفت: «لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً».