مفتتن

معنی کلمه مفتتن در لغت نامه دهخدا

مفتتن. [ م ُ ت َ ت َ ] ( ع ص ) در فتنه انداخته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). و رجوع به افتتان شود. || شیفته. فریفته. مفتون :
بنشاند جور و فتنه ز گیتی به عدل و داد
تا عالمی به مهر بر او گشت مفتتن.فرخی.خواسته نزد تو ندارد خطر
ورچه بود خلق بر او مفتتن.فرخی.ابوالفتح کآزادگان جهان
شدستند بر جود او مفتتن.فرخی.عطای تو بر زائران شیفته ست
سخای تو بر شاعران مفتتن.فرخی.از فراق روی توگشتم عدوی آفتاب
وز وصالت بر شب تاری شدستم مفتتن.منوچهری.تا پیش بت سجود کند هر شمن که او
باشد به عشق و مهر بت خویش مفتتن.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 564 ).آسوده نیست دست تو از جود ساعتی
گویی شده ست دست تو بر جود مفتتن.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 607 ).چه کنم فتنه از آن است که برنارد چرخ
هر مرادی که بدان جان و دلم مفتتن است.سیدحسن غزنوی.مجلس آراید به بزم و لشکر آراید به رزم
گشته اهل مجلس و لشکر بدو در مفتتن.سوزنی.خرقه مجروح کنند از سر حالت گل و صبح
کاین بر آن عاشق و آن بر دم این مفتتن است.مجیرالدین بیلقانی.مشتی متکبر مغرور معجب نفور مشتغل مال و نعمت مفتتن جاه و ثروت. ( گلستان ). || ( اِ ) محل فتنه :
ای به غفلت خفته زیر دام دهر
ایمنی چون یافتی زین مفتتن.ناصرخسرو ( دیوان ص 333 ).
مفتتن. [ م ُ ت َ ت ِ ] ( ع ص ) در فتنه افتاده. || در فتنه اندازنده. || آزمایش کننده. || ربوده شده مال و عقل. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مفتتن در فرهنگ معین

(مُ تَ تَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - در فتنه افتاده . ۲ - مفتون و عاشق شده .

معنی کلمه مفتتن در فرهنگ عمید

عاشق.

معنی کلمه مفتتن در فرهنگ فارسی

درفتنه افتاده
( اسم ) ۱ - در فتنه افتاده . ۲ - مفتون و عاشق شده .
در فتنه افتاده یا در فتنه اندازنده

معنی کلمه مفتتن در ویکی واژه

در فتنه افتاده.
مفتون و عاشق شده.

جملاتی از کاربرد کلمه مفتتن

مملکت هست عروسی که ندیدست دگر چون تو داماد از آن بر تو چنین مفتتن است
آن یوسف جان درآید از زندان صد یوسف مصر مفتتن گردد
سبحه طرازان قدس در حرمش معتکف قلعه گشایان چرخ بر علمش مفتتن
همچو دیوانه بدیوار بدر شام و سحر سر زند مهر چرا گرنه بدو مفتتن است
این هر چهار فتنهٔ دین و دیده و دلند بر هر چهار من به دل و دیده مفتتن
بلک چون نطفه مبدل تو به تن نه از حلول و اتحادی مفتتن
سوزن ار دجَال چشمت از چه رو جان عیسی شد به مهرش مفتتن
در ستایش‌های شمس الدین نباشم مفتتن تا تو گویی کاین غرض نفی من است از لا و لن
یا تو را از پیرهن خود نیست، ای جاهل، خبر روز و شب زان مانده‌ای با هایهای و مفتتن
زانک هست اندر طریق مفتتن علم کمتر از یقین و فوق ظن