مرکن

معنی کلمه مرکن در لغت نامه دهخدا

مرکن. [ م ِ ک َ] ( ع اِ ) لگن و تغاره بزرگ که در وی جامه شویند. ( منتهی الارب ). تغار و نیم لگن. ( دهار ). اجانه که جامه در آن شویند. ( از اقرب الموارد ). تشت کوچک. لگنچه. ج ، مَراکن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) :
امروز دومرده پیش گیرد مرکن
فردا گوید تربی از اینجا برکن.سعدی.
مرکن. [ م ُ رَک ْ ک َ ] ( ع ص )نعت مفعولی از مصدر ترکین. رجوع به ترکین شود. || ضرع مرکن ؛ پستان بزرگ چارپایان گویی که دارای ارکان است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || وزین و سنگین شده. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه مرکن در فرهنگ معین

(مِ کَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جای شست و شوی لباس . ۲ - تغار بزرگ .

معنی کلمه مرکن در فرهنگ عمید

لاوک، تشت، تغار.

معنی کلمه مرکن در فرهنگ فارسی

لاوک، تشت، لاوک که در آن خمیرکنند، تشت که در آن لباس بشویند، مراکن جمع
( اسم ) ۱ - جای شستشوی لباس و غیره . ۲ - تغار بزرگ . ۳ - ظرف غذا : امروز دو مرده بیش گیرد مرکن فردا گوید تربی ( رختت ) از اینجا برکن . ( گلستان )
پستان بزرگ چارپایان

معنی کلمه مرکن در ویکی واژه

جای شست و شوی لباس.
تغار بزرگ.

جملاتی از کاربرد کلمه مرکن

کمرکن قدح را ز انگشت کو خود کمرها ز پیروزهٔ کان نماید
گر به صورت نگه کنم هستم من ز نخشب وی از سمرکنده
ملک آب بگفت امرکن ای جان دوکون تا من این فرقه کنم غرقه چو قوم فرعون
زهی چنین پسری کز اراده صد چو پدر عیان بامرکن از پرده نهان کشدا
امروز دو مرده بیش گیرد مرکن فردا گوید تربی از اینجا بر کن
خدای عزّوجلّ هرچه درجهان آرد همه بواسطۀ امرکن فکان آرد
اسیر چرخم و شد عمرها کز شوق می‌خواهم سپندم یک تپش بیرون این مجمرکند بازی
مراکه عمرکنون نیم پنجه است درست نشد ریاضت یک اربعینم از جه مجال