معنی کلمه مجاهدت در لغت نامه دهخدا
کس بار مشاهدت نچیند
تا تخم مجاهدت نکارد.سعدی.|| ( اصطلاح تصوف ) عبارت از مخالفت با نفس است و هواهای نفسانی را مهار زدن که فرمود : «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» و «فضل اﷲ المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجة» اصل مجاهدت انفصال و محروم کردن نفس است از مألوفات و مخالفت با خواستهای شهوانی و آنچه انسان را از خدای متعال دور و به حظوظ نفسانی نزدیک گرداند. و مجاهدت با نفس بسی دشوارتر است تا جهاد با دشمن در میدان نبرد و ثمره مجاهدت تقرب به حق و قذف انوار ربانی است در دل مجاهد. ( فرهنگ علوم عقلی ، تألیف دکتر سید جعفر سجادی ) : بباید دانستن که عشق را دو مقام است و محبت را دو گام ، صوفیان را مقام مجاهدت است و صافیان را مقام مشاهدت. ( مقامات حمیدی ). و رجوع به مجاهدة شود.
مجاهدة. [ م ُ هََ دَ ] ( ع مص ) مجاهدت. مجاهده. با کسی کارزار کردن در راه خدای تعالی. ( تاج المصادر بیهقی ). کارزار کردن با دشمنان در راه خدا. جهاد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). با کسی کارزار کردن. ( ترجمان القرآن ص 86 ). || کوشش کردن. ( ترجمان القرآن ). || ( اصطلاح تصوف ) وادار کردن نفس بر مشقتهای جسمانی و مخالفت با هوای نفس در هر حال. ( از تعریفات جرجانی ). مجاهدة در نزد صوفیان عبارت است از کارزار کردن با نفس و شیطان... مجاهدة صدق نیازمندی به سوی خدای تعالی باشد بوسیله بریدن از هر چه ما سوای اوست... مجاهدت باز داشتن نفس است از شهوات و بر کندن دل است از آرزوها و شبهات. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به مجاهدت شود. || در شرع پیکار با نفس اماره است با وادار کردن آن بدانچه وی را سخت و ناگوار و در شرع پسندیده است. ( از تعریفات جرجانی ).