متوفر

معنی کلمه متوفر در لغت نامه دهخدا

متوفر. [ م ُ ت َ وَف ْ ف ِ ] ( ع ص ) بسیار وفراوان و متعدد و افزون. ( ناظم الاطباء ). || تمام دریافته. به تمام حق رسیده : و او را دقایق علم و حکمت تعلیم کند و به عدل و فضل محتظی و متوفر گرداند. ( سندبادنامه ص 44 ). سندباد در علوم و فضایل متبحر است و از وفور فنون متوفر. ( سندبادنامه ص 62 ). || حرمت نگاهدارنده. ( فرهنگ فارسی معین ) : همگنان خاصه خواص مجلس ملوک بردأب آداب خدمت متوفر باشند و از تعثر در اذیال هفوات متیقظ. ( مرزبان نامه ص 138 ). || آماده. حاضر. ( فرهنگ فارسی معین ) : نگهدار بود و قتهای نماز را و متوفر بود به حاضر آمدن به جماعت مسلمانان. ( ترجمه النهایه طوسی چ سبزواری ج 1 ص 217 ).
- متوفر گشتن ؛ آماده گشتن. مهیا شدن : ابواب اصابات و فواید عوائد بر او گشاد تا او به خزاین و ذخایر بسیار مستظهر شد و اسباب پادشاهی و لشکرکشی او متوفر گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 51 ).

معنی کلمه متوفر در فرهنگ معین

(مُ تَ وَ فِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) حرمت نگاه دارنده .

معنی کلمه متوفر در فرهنگ عمید

۱. بسیار، فراوان، افزون.
۲. آن که تمام وقت و همت خود را صرف امری بکند.

معنی کلمه متوفر در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کسی که همت خود را صرف امری کند . ۲ - حرمت نگاهدارنده : همگنان خاصه خواص مجلس ملوک بر داب آداب خدمت متوفر باشند و از تعثر در اذیال هفوات متیقظ . ۳ - آماده حاضر : نگهدار بود وقتهائ نماز را و متوفر بود بحاضر آمدن بجماعت مسلمانان .

جملاتی از کاربرد کلمه متوفر

چون نفس خیر و فاضل باشد و بر نیل فضیلت و تحصیل سعادت متوفر و به اقتنای علوم حقیقی و معارف یقینی مشعوف، واجب بود بر صاحبش اهتمام به اموری که مستدعی محافظت این شرایط و اقامت این مراسم باشد، و چنانکه قانون حفظ صحت در طب استعمال ملایم مزاج بود قانون حفظ صحت نفس ایثار معاشرت و مخالطت کسانی باشد که در خصال مذکور با او مشاکل و مشارک باشند، چه هیچ چیز را در نفس تأثیر زیادت از تأثیر جلیس و خلیط نبود؛ و همچنین احتراز از مؤانست و مجالست کسانی که بدین مناقب متحلی نباشند، و علی الخصوص از اختلاط اهل شر و نقص، مانند گروهی که به مسخرگی و مجون شهرت یافته باشند یا همت به اصابت قبایح شهوات و نیل فواحش لذات مصروف گردانیده، چه تجنب از این طایفه حافظ این صحت را مهم ترین شرطی و واجب ترین چیزی بود؛ و همچنان که از مخالطت ایشان حذر واجب بود از اصغای احادیث و حکایات و استماع اخبار و مجازات و روایت اشعار و مزخرفات و حضور مجالس و محافل ایشان، خاصه وقتی که به استطابت نفس و میل طبیعت مشوب خواهد بود، حذر واجب بود. چه از حضور یک مجمع یا از استماع یک نادره یا از روایت یک بیت در آن شیوه چندان وسخ و خبث به نفس تعلق گیرد که تطهیر ازان جز به روزگار دراز و معالجات دشوار میسر نگردد، و بسیار بود که امثال آن حال سبب فساد فاضلان مبرز و ماده غوایت عالمان مستبصر شده باشد تا به جوانان مستعد و متعلمان مسترشد چه رسد!