مستبصر

معنی کلمه مستبصر در لغت نامه دهخدا

مستبصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استبصار. بینادل شونده. ( غیاث ) ( منتهی الارب ). آنکه طلب بصیرت می کند و بینادل می شود. ( ناظم الاطباء ) : و زین لهم الشیطان أعمالهم فَصَدَّهم عن السبیل و کانوا مستبصرین. ( قرآن 37/29 ). || طلب بصیرت کننده. ( منتهی الارب ). || پیدا و آشکار شده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و رجوع به استبصار شود.

معنی کلمه مستبصر در فرهنگ معین

(مُ تَ ص ) [ ع . ] (اِفا. ) صاحب بصیرت .

معنی کلمه مستبصر در فرهنگ عمید

صاحب بصیرت، دارای فکر و نظر.

معنی کلمه مستبصر در فرهنگ فارسی

( اسم ) بینادل شونده صاحب بصیرت جمع : مستبصرین .

معنی کلمه مستبصر در دانشنامه آزاد فارسی

مُستَبْصِر
(در لغت به معنی بصیرت جو) به شیعه ای گویند که از مذهب اهل سنّت به تشیع تغییر عقیده داده است. حسب قواعد فقه شیعی، مستبصر، در زمانی که سنی بود، به احکام فقهی، حسب فقه شیعه، مکلف بود. از این رو می باید، اعمال سابق خود را، مطابق با فقه شیعی قضا کند؛ اما روایاتی در دست است که اعمال سابق او را، از این قاعده، استثنا کرده است. براساس این روایات، چنانچه مستبصر، در زمان عقیده به اهل سنت، اعمالش را مطابق با فقه سنی انجام داده باشد، لازم نیست که آن ها را، پس از استبصار، مطابق با حکم فقهی شیعه، قضا کند. معنی این روایات آن است که احکام واقعی، که همان احکام شرعی فقه شیعه است، شامل مخالفی که مستبصر شده است، نمی شود.

جملاتی از کاربرد کلمه مستبصر

و هر یکی از این فضایل اقتضای استحقاق مدح صاحب فضیلت به شرط تعدی کند ازو به غیر او، چه مادام که اثر آن فضیلت هم در ذات او بود تنها، و به غیر او سرایت نکند، موجب استحقاق مدح نشود. مثالش صاحب سخاوت را که سخاوت او ازو تعدی نکند به غیری منفاق خوانند نه سخی، و صاحب شجاعت را چون بدین صفت بود غیور خوانند نه شجاع، و صاحب حکمت را مستبصر خوانند نه حکیم. اما چون فضیلت عام شود و اثر خیرش به دیگران سرایت کند هراینه سبب خوف و رجای دیگران گردد، پس سخا سبب رجا بود و شجاعت سبب خوف، اما در دنیا، چه این دو فضیلت تعلق به نفس حیوانی فانی دارد، و علم، هم سبب رجا بود و هم سبب خوف، هم در دنیا و هم در آخرت، چه این فضیلت تعلق به نفس ملکی باقی دارد. و چون رجا و هیبت، که سبب سیادت و احتشام باشند حاصل آید، مدح لازم شود.