متعب

معنی کلمه متعب در لغت نامه دهخدا

متعب. [ م ُ ع ِ ] ( ع ص ) مانده گرداننده. ( آنندراج ). کسی که مانده و خسته می گرداند. ( ناظم الاطباء ). || زحمت کش و محنت طلب. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). || آکننده و پرکننده ٔآوند. || استخوان پیوند گرفته بازشکسته.( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خداوند ستور مانده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
متعب. [ م ُ ع َ ] ( ع ص ) مانده گردیده. ( از منتهی الارب ). مانده و عاجز و خسته. ( ناظم الاطباء ) :
دل را نکرد باید مغرور
تن رانداشت باید متعب.مسعودسعد.- بعیر متعب ؛ شتری که یکی از استخوانهای دست و یا پایش شکسته باشد و آن را بسته باشند لیکن آن شتر در حال درد و رنج کشیدن باشد.( از ذیل اقرب الموارد ).
متعب. [ م َ ع َ ] ( ع اِ ) مَتعَبَة. جای تعب و رنج. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه متعب در فرهنگ معین

(مَ عَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - تعب ، رنج . ۲ - جای تعب ، محل رنج ، ج . متاعب .

معنی کلمه متعب در فرهنگ عمید

دچار رنج و تعب.

معنی کلمه متعب در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - تعب رنج . ۲ - جای تعب محل رنج جمع : متاعب .

جملاتی از کاربرد کلمه متعب

و عن ابن مسعود: قال النبی (ص): «من خرج یطلب بابا من علم لیردّ به ضالّا الی هدی او باطلا الی حقّ، کان عمله کعبادة متعبّد اربعین عاما».
پس بدان که از علم اندک عمل بسیار توان گرفت، و باید که علم مقرون عمل باشد؛ کما قال، علیه السّلام: «المُتَعبِّدُ بلافقهٍ کَالْحِمارِ فی الطّاحونة.» متعبدان بی فقه را به خر خرآس مانند کرده که هرچند می‌گردد بر پی نخستین باشد و هیچ راهشان رفته نشود.
در ۱۹۰۲ میلادی ملک عبدالعزیز سعودی، ریاض را گشود و دست به یک رشته لشکرکشی‌ها بر فتح سراسر عربستان زد. در این زدوخوردها میان آل رشید و آل سعود، آل رشید شکست خوردند و امیر آنان عبدالعزیز بن متعب کشته شد. در این زمان -که بحبوحهٔ جنگ جهانی اول بود- آل سعود با اتحاد با امپراتوری بریتانیا قدرت بیشتری به دست آوردند. سرانجام در ۱۹۲۱ میلادی، آل سعود کار امارت جبل شمر را یکسره ساختند.
و عبداللّه مبارک گوید: من زنی دیدم از متعبدات که اندر نماز، کژدم وی را چهل بار بزد و هیچ تغیر اندر وی پدیدار نیامد. چون از نماز فارغ شد، گفتمش: «ای مادر، چرا آن کژدم از خود دفع نکردی؟» گفت: «ای پسر، تو کودکی، چگونه روا باشد که من اندر میان کار حق، کار خود کنم؟»
قوله تعالی: قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ الآیة. شعیب (ص) متعبّد بود، بر اداء طاعات و تحصیل عبادات پیوسته حریص و بر آن مواظب بود، ساعت شب بنماز مستغرق داشتید و هنگام روز بلفظ شیرین و بیان پر آفرین پیغام حق با قوم خویش گزاردید و ازین سخنان که ربّ العزّة از وی حکایت میکند کمال کفایت و وفور عقل و نور بصیرت و حصول سکینه در دل وی پیداست، و ذلک قوله: إِنْ کُنْتُ عَلی‌ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی این بیّنت که نوریست که در دل تابد، تا خاطر از حرمت پر کند، و اخلاق را تهذیب کند و اطراف را ادب کند، نه پیش دعا حجاب گذارد، نه پیش فراست بند نه پیش امید دیوار، از اینجا آغاز کند علم ربّانیان، و یقین عارفان، و ناز دوستان.
دعاء مظلوم کافر را چنین می‌گوید، دعاء مظلوم مسلمان متعبد خود چون بود؟!.
«وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ» و هم چنان آگاهی نمودیم ایشان را، «لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» تا بدانند که رستاخیز حقّ است، «وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیها» و در خاست رستاخیز شک نیست، «إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ» آن گه که سخن در میان خویش از دهن یکدیگر فرا می‌ستدند، «فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً» گفتند اینجا مسجدی کنید زائر و متعبّد را، «رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ» خدای ایشان داناتر بایشان، «قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی‌ أَمْرِهِمْ» آن قوم گفتند که بر قصّه اصحاب الکهف افتادند و از ایشان آگاه، «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً (۲۱)» بر غار ایشان مسجد گیریم و جای پرستش.
دل را نکرد باید مغرور تن را نداشت باید متعب