لعل
معنی کلمه لعل در لغت نامه دهخدا

لعل

معنی کلمه لعل در لغت نامه دهخدا

لعل. [ ل َ ع َل ْ ل َ / ل َ ع َل ل ] ( ع ق ، اِ ) مگر. ( منتهی الارب ). شاید. تواند بود. باشد که. یحتمل.یمکن. بودکه. بوکه. امید. ( منتخب اللغات ). ارجو. امید چیزی که وصول آن ممکن باشد. ( آنندراج ) : لاتدری لعل اﷲ یحدث بعد ذلک اءَمراً. ( قرآن 1/65 ).
ارجو که جزع شوخ تو از ناز بغنود
تا بهره یابد از خوشی لعل تو لعل.سوزنی.و امروز و فردا میگفت و به لعل و عسی تزجیه وقت میکرد. ( جهانگشای جوینی ). رکن الدین چون دید که در دست بجز خسران نخواهد داشت و در این مدت که به سوف و لعل تزجیه وقت میکرد... ( جهانگشای جوینی ). لَغَنَّک َ، لَعَلَّک َ باشد به لغت بنی تمیم. ( منتهی الارب ).
- با هزار لیت و لعل ؛ با اگر مگر بسیار.
|| کاش. و آن کلمه ای است جهت امید و ترس و شک. ( منتهی الارب ).
لعل. [ ل َ ] ( اِ ) پشه سخت بزرگ در مازندران و جنگلهای آن. جای گزیدگی وی سخت بیاماسد و گاه باشد که قرحه پیدا آرد.
لعل. [ ل َ ] ( معرب ، اِ ) ( کلمه فارسی است محیطالمحیط ). لال. بدخشانی. ( زمخشری ). ملخش. بدخشی. یکی از احجار کریمه و صورت دیگر آن لال است چون نعل و نال. یکی از احجار کریمه و آن غیر بیجاده است. سنگی ظریف با سرخی لامع و از یاقوت سست تر. ( دزی ). حمداﷲ مستوفی گوید: الوان است سرخ و زرد و بیشتر سبز و بنفش و بهترینش سرخ بدخشانی است. ( نزهةالقلوب ). و هم او گوید: در ایام سابق لعل نبوده است و بدین سبب در کتب ذکرش کمتر آید [ و ] در این چند سال در کوه بدخشان پیدا شد. معدن خوب دارددر سر راه آذربایجان نیز معدن است اما لعل آن نارسیده است و تیره رنگ و با کبودی زند، لاجرم قیمتی ندارد.( نزهةالقلوب چ لیدن ص 204 ). در قاموس کتاب مقدس آمده : معروف است و در میان سنگهای گرانبهای مشرق زمین به منزله الماس است ، و فی الحقیقة اگر این جنس لعل بزرگتر از اندازه باشد گران بهاتر و نفیس تر از الماسی است که به همان وزن باشد، لعل مشرقی نوعی از یاقوت سرخ است رنگش میانه دودة القرمز و قرمز قانی است. لفظ لعل دفعات در کتاب مقدس وارد شده ( ایوب 28: 18 ارمیا3: 15 و 8: 11 ) اما به گمان بعضی مفاد لفظ عبرانی مرجان یا لؤلؤ می باشد و حال آنکه لعل حقیقی و اصلی شباهت به یشم یارباق ( ؟ ) دارد. ( اشعیا 54: 12 حز27: 16 ). صاحب آنندراج گوید: معرّب لال ، هر چیز سرخ عموماً و به معنی جوهر سرخ قیمتی خصوصاً... و به هندی و فارسی مشترک باشد یا تصرف فارسیان عربی دانست... و آن جوهری است سرخ رنگ و این در اصل به الف بوده که فارسیان متعرب به عین مینویسند و اینکه میگویند معدن لعل در بدخشان است از مستحدثات است ، زیرا که معدن آن مخفی بود تا در زمان خلافت اوایل عباسیان در ارض ختلان زلزله ای عظیم پدید آمده و کوه سکنان ( ؟ ) شکافته شده ، کان لعل پیدا گشت و لعل از شهر بدخشان نمیخیزد، بلکه از معادن دیگر در بدخشان آورده میفروشند و بدان شهرت گرفته و لعل انواع میباشد: رمانی و پیازی و تمری و لحمی و عنابی و بقمی و ادریسی و دوشابی و لعل پیکانی و لعل عقربی و لعل قطبی و آن نگینه وار پهن باشد و بهترین آن عقربی است و بعد از آن پیازی و سپس تمری و رمانی و پیکانی ، لعلی که آن را بر شکل پیکان تراشند و زنان آن را گوشواره سازند و ناب از صفات لعل است. ( آنندراج ). حکیم مؤمن گوید: معرب از لال است و از ادویه مستأنفه است و در کتاب احجار قدیم ذکر او نشده و مؤلف منافع الاحجار ولباب الصناعة تصریح نموده اند که از سیصد سال متجاوزاست که به سبب زلزله عظیم کوه بدخشان منهدم گشته لعل ظاهر شده و از جنس یاقوت و به استحکام رمانی او نیست و به جهت اختلاف مکان تکون بعید نیست چه قدما یاقوت را به اقسام مختلفه ذکر نموده و قسمی را در رنگ مانند او تصریح کرده و در منافع به حسب تجربه مثل او یاقوت احمر و در تفریح و تقویت دل و باصره قوی تر از یاقوت است ، و معهذا شرب او حابس خون ، بواسیر و رافع سموم و در جمیع علل سوداوی و اعصاب قوی التأثیر است و قدر شربتش از یک قیراط تا یک دانگ و بعضی تا نیم درهم تجویز کرده اند. ( تحفه حکیم مؤمن ). صاحب مخزن الادویه گوید: لعل ، معرب از لال هندی است. ماهیت آن از احجار جدیده است که تازه اطلاع بدان بهم رسیده و در کتب احجار قدیمه ذکر آن نیست ، مؤلف منافع الاحجار و لباب الصناعة تصریح کرده اند که از سیصد سال متجاوز است که سالی به سبب زلزله عظیمی کوه بدخشان منهدم گردید و لعل ظاهر گشت و از جنس یاقوت است و رنگ آن از رنگ یاقوت در سرخی کمتر و اندک مایل به بنفشی و ارغوانی و از یاقوت نرم تر و معدن آن بدخشان از مملکت توران و دکهن هم بهم میرسد. بدخشانی بهتر و سرخی آن غالب و صلب و دکهنی نرم تر و اندک تیره تر و وافرتر از بدخشانی و کم بهاتر و بالجمله قسمی از اقسام یاقوت است که به اختلاف مکان بدین نحو متکون میگردد... طبیعت آن در گرمی و سردی معتدل مایل به حرارت و در دوم خشک.

معنی کلمه لعل در فرهنگ معین

(لَ ) [ معر. ] (اِ. ) از سنگ های گرانبها به رنگ سرخ .

معنی کلمه لعل در فرهنگ عمید

۱. کاشکی، کاش.
۲. مگر، شاید.
۱. (زمین شناسی ) نوعی سنگ قیمتی از ترکیبات آلومینیوم به رنگ سرخ، مانند یاقوت.
۲. [قدیمی، مجاز] لب معشوق.
* لعل آب دار: [قدیمی، مجاز] لعل شفاف و درخشان.
* لعل بدخش: (زمین شناسی ) [قدیمی] لعلی که از معادن بدخشان به دست آید، لعل بدخشان.
* لعل بدخشی: (زمین شناسی ) [قدیمی] = * لعل بدخش: ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله / نسترن لؤلؤی لالا دارد اندر گوشوار (فرخی: ۱۷۵ ).
* لعل پیازکی: نوعی لعل خوش رنگ و گران بها که از معدنی به نام پیازک به دست می آمده، لعل پیازی: از چشم برده قاعدۀ جزع معدنی / وز لب شکسته قیمت لعل پیازکی (عجمی گرگانی: لغت نامه: پیازکی ).
* لعل پیازی: = * لعل پیازکی
* لعل پیکانی: (زمین شناسی ) [قدیمی] لعلی که آن را به شکل پیکان تراش داده باشند.
* لعل تر: [قدیمی] = * لعل روان
* لعل رمانی: (زمین شناسی ) [قدیمی] لعل سرخ رنگ به رنگ دانۀ انار: خم شکن نمی داند این قَدَر که صوفی را / جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی (حافظ: ۹۴۴ ).
* لعل روان:
۱. لعل مذاب، لعل تر.
۲. [قدیمی، مجاز] شراب انگوری.
* لعل مذاب: [قدیمی] = * لعل روان

معنی کلمه لعل در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- حشره ایست از راست. دوبالان که دارای بدنی باریک و کشیده و اندامهایی طویل است . قدش کمی از مگس معمولی بزرگتر است ولی از مگس باریکتر میباشد و دد اکثر مناطق مرطوب از جمله شمال ایران فراوان است . محل گزش این حشره در بدن تولید ناراحتی زیاد و تورم میکند . ۲- یکی از کانیهایی است که ترکیبش عبارت از یک سیلیکات ئیدرات. آلومینیوم و منیزیوم است و برحسب مواد دیگری که در ترکیبش وارد میشود رنگش فرق میکند . این کانی یکی از احجار کریمه است و سختی جالب توجهی دارد ( درحدود ۷ ) و اقسام مختلفش در جواهر سازی مصرف میشود . معروفترین لعل لعلی است که از بدخشان بدست آید و رنگ سرخ روشن و زیبایی دارد : یک قطعه لعل خوش رنگ آبدار بوزن هژده - که از آن نوع بان وزن کم اتفاق افتد - بیاوردند . یا لعل آبدار . ۱- لعل درخشان و حاکی ماورائ . ۲- لب ( معشوق ). یا لعل بدخشان ( بدخشی ) . ۱- لعلی که از معادن بدخشان استخراج کنند : نسترن لولوی بیضا دارد اندر مرسله ارغوان لعل بدخشی دارد اندر گوشوار . ( فرخی . چا. د .۲ ) ۱۷۵- لب ( معشوق ) : تا که آن لعل بدخشی را تو خندان کرده ای قیمت او را زخندانی دو چندان کرده ای . یا لعل بدخشی . لعل بدخشان . یا لعل پیازکی . پیازکی . یا لعل پیازی . پیازی . یالعل پیکانی . گونه ای لعل که آنرا باندام پیکان تراشیده باشند و از آن گوشواره سازند : بخون ساده ماند اشک و خاک سوده دارد رخ مگر رخ لعل پیکان است و اشکم لعل پیکانی . ( خاقانی . سج. ۴۱۱ ) یا لعل خوشاب . ۱- لعل آبدار . ۲- لب ( معشوق ) . یا لعل درفشان . ۱- لعل درخشنده و شفاف . ۲- لب معشوق : بی تو با چشم خون فشان هر شب در غم لعل در فشان توام . ( عطار لغ . ) یا لعل رگ دار . لعلی که در آن رگه باشد لعل عیب ناک و داغدار . یا لعل رمانی . نوعی لعل برنگ اناردانه : محتسب نمیداند این قدر که صوفی را جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی . ( حافظ . ۳۳۴ ) یا لعل زر . روشنی صبح . یالعل سفته . ۱- لعل سوراخ کرده مقابل لعل ناسفته . ۲- شراب انگوری لعل فام : گهی لعل سفته به پیمانه خورد گهی گوش بر لعل ناسفته کرد . ( نظامی لغ. ) یا لعل عقربی . نوعی لعل . یا لعل فلک . آفتاب خورشید . یا لعل قطبی . نوعی لعل که نگین وار پهن باشد . یا لعل کلوخی . گونه ای لعل . یالعل مصری . لعل معبری . یا لعل معبری . یکی از گونه های لعل که آنرا بنامهای قیفهن و قیقهن و قیقهر نیز یاد کرده اند و در بعض ماخذ لعل مصری ثبت کرده اند . یا لعل ناسفته . ۱- لعل سوراخ نکرده مقابل لعل سفته . ۲- تصنیفی بکر سرودی تازه . ۳- لب ( معشوق ) : ای عقد پرن ندیم لعلت ای تاج سهیل ادیم نعلت . ( تحفه العراقین .قر. ۱۵۴ ) یا لعل شکر بار . لب ( معشوق ) . یا لعل کهربا . لب ( معشوق ) . ۴- شراب باده : تا جرعه ادیم گون کند خاک آن لعل سهیل تاب در ده . ( خاقانی . لغ. ) یا آب لعل . شراب باده . یا شراب ( می ) لعل . شراب سرخ رنگ . یا لعل تر . شراب باده : صبح چو کام قنیه خنده بر آورد کام قنینه چو صبح لعل تر آورد . ( خاقانی . سج.۱۴۷ ) یا لعل روان . ۱- شراب انگوری لعل فام : لعل روان ز جام زر نوش وغم فلک مخور زین فلک زمردین بهر چه مار میخوری ? ( سلمان آنند . لغ. ) ۲- اشک خونین : گر چو چنگم در بر آیی زلف در دامن کشان از مژه یک دامنت لعل روان خواهم فشاند . ( خاقانی . سج.۵۹۷ ) یا لعل مذاب . ۱- شراب انگوری لعل فام . ۲- خون دم .۵- رنگی سرخ که آنرا از نوعی صدف بدست میاورند فرفیر. ۶- سرخ احمر قرمز . یا انگور لعل . نوعی انگور قرمز . یا دیبای لعل . دیبای سرخ . یا قبال لعل . قبای سرخ . یا ترکیبات فعلی : لعل از سنگ دادن . چیزی را که با مشقت بدست آورده اند بکسی دادن . یا لعل ازسنگ زادن . بدست آمدن چیزی در نهایت مشقت و سختی .
لال . بدخشانی

معنی کلمه لعل در دانشنامه عمومی

لَعل با فرمول شیمیایی ( M g A l 2 O 4 ) از مجموعه کانی هاست و تابناکی سبز تیره کامل دارد از واژه لاتینی اسپینایا اپین اخذ شده است. به سختی در H۲SO۴ ( سولفوریک اسید ) حل می شود. MgO:۲۸٫۳۴٪ ، Al۲O۳:۷۱٫۶۶٪ و ادخال های Fe ( پلونازیت هرسینیت ) Cr ( کروم اسپینل - پیکوتیت ) از نظر شکل بلور: اکتائدر - دودکائدر - ماکله، رنگ: بی رنگ - سبز - آبی - قرمز - قهوه ای، شفافیت: شفاف - نیمه کدر، شکستگی: صدفی، جلا: شیشه ای، رخ: ناقص، سیستم تبلور: مکعبی و در رده بندی اکسید است همچنین خاصیت مغناطیسی ندارد؛ و منشأ تشکیل آن ماگمایی - متامورفیک - مجاورتی - آبرفتی است.
همایند کانی شناسی ( پارانژ ) آن سختی - چگالی - واکنش های شیمیایی - اشعه Xگارنت - زیرکن - کرندوم - دولومیت - مگنتیت - گارنت - زیرکن - کرندوم است، از نظر ژیزمان بلوری - آگرگات دانه ای کمیاب است و بیشتر در آلمان غربی، ایتالیا، روسیه، سری لانکا، بیرمانی، افغانستان ، سوئد و آمریکا یافت می شود.
در بین پژوهشگران ایرانی معاصر و متأخر بر سر نام دقیق کانی و گوهری که بدان لعل گفته می شود اختلاف زیادی بوده است. گروهی آن را یاقوت، دسته ای دیگر جزو کانی های گروه گارنت و گروهی جزو اسپینل ها طبقه بندی کرده اند امّا ویژگی هایی که در کتاب های تاریخی برای لعل برشمرده شده این انگاره را تقویت می کند که لعل همان کانی اسپینل است.
در گذشته به علت عدم آگاهی و شناخت کافی از ترکیب شیمی و ساختار اسپینل میان یاقوت و اسپینل تفاوتی قائل نمی شدند و چون باهم در یک محیط زمین شناسی دیده می شدند تمایز آشکاری بجز سختی کمتر لعل نداشتند. تعیین سختی واقعی، تست پرتو ایکس باعث تمایز این دو گوهر می باشد. اسپینل یا همان لعل بدخشان با فرمول عمومی MgAl2O4، یک اکسید آلومینیوم و منیزیم است. یاقوت از لحاظ شیمی اکسید آلومینیوم است. لعل یا اسپینل ساختاری است که از قرن دوم در ایران کشف شده است. اسپینل همراه با کانی های کلسیت، دولومیت، کرندوم و گارنت دیده می شود. اسپینل کانی دگرگونی است. ایالت بدخشان واقع در افغانستان کنونی مهمترین منبع اسپینل های صورتی، قرمز برای قرن ها بوده است.
لَعل ( نارسنگ، حجر سیلان ) یکی از سنگ های قیمتی است. لعل ها از دوره برنز به عنوان سنگ قیمتی و ساینده کاربرد داشته اند.
لعل واژه ای فارسی است و اصل آن لال بوده است. آن را در قدیم، لال، بدخشانی، بدخشی و ملخش نیز می نامیدند.
لعل (نقاش). لعل نقاش هندی مینیاتورهای دوران گورکانیان بود. احتمالاً او یک مسلمان بود و نامش برگرفته از جواهر در عربی ( لعل ) یا رنگ قرمز در هندی ( لال ) است. او استاد پرکاری بود که بیش از ۱۱۰ اثر به او نسبت داده شده است. او در شکل گیری سبک به خصوص کارگاه های دوران اکبر شاه بسیار تأثیرگذار بود و ششمین نفر از ۱۷ نقاشی است که به ترتیب ارشدیت در آیین اکبری نامشان آمده است. لعل در حمزه نامه به طور متناوب در سال های ۱۵۶۲–۷۷ کار کرد و تا سال ۱۵۸۲ همراه با داسونت سرپرست کارگاه بود. او در رزم نامه هم طراح ارشد کارگاه بود و با مشارکت در رسم ۳۸ برگ این کتاب، نقش بزرگی داشت. ترکیبات درخشان او مانند راما و متحدین در حال عبور از لانکاو مناظر طبیعی گرایشش به آثار نگارگری ایرانی را قوی نشان می دهد. برای کشیدن معماری و پرتره ها وی با سبک اروپایی که کسو داس استفاده می کرد، آشنایی داشته ولی با این حال، علی رغم استفاده از سبک اروپایی در نگاره یک شهر دوردست برای کنایه از فضا، وی اساساً نسبت به اصول چشم نداز اروپایی چندان همدل نبود. او از این ترکیب در طراحی تیمورنامه و جامع التواریخ استفاده کرده است. اشکالی که برگرفته از سبک غرب آسیای میانه قرون وسطی است و از نمونه های اولیه ایرانی الهام گرفته اند در آثار او در اکبرنامه فراوان هستند و ترکیب بندی های جدیدش در کاخ ها درک درستی از واقعیت ندارند. تنها دو برگ وی در بابر نامه عدم تمایل به ترسیم پدیده های مشاهده شده و واقعیت نگاری را تأیید می کند. این همدلی با برداشت های تیموری و بعداً صفوی از ترکیب و نقاشی در برگ های اکبرنامه مشهود است. در نسخه های خطی ادبی نیز این مسئله دیده می شود؛ من جمله در خمسه نظامی، بهارستان جامی، گلستان سعدی و خمسه امیر خسرو دهلوی. اگرچه لعل در اکبرنامه از فرمول های ثابتی در آثارش استفاده کرده، نقاشی او در پرش سلطان بهادر به دریا هنگام احاطه شدن توسط کشتی های پرتغالی بدیع، دراماتیک و چشمگیر است. به نظر می رسد استعداد و تمایلات هنری او بیشتر متناسب با متون ادبی بود؛ کمااین که دارا و شبان در کلیات سعدی شاید یکی از بهترین کارهای او باشد.
معنی کلمه لعل در فرهنگ معین

معنی کلمه لعل در دانشنامه آزاد فارسی

لَعْل
(معرب واژۀ لال در فارسی به معنی سرخ) نوعی سنگ قیمتیِ قرمزرنگ، از ترکیبات منیزیوم و آلومینیوم. ناوسنگ و حجر سیلان از دیگر نام های این سنگ است. لعل از احجار کریمه است که در جواهرسازی کاربرد دارد و شبیه یشم است. بیشتر به رنگ سرخ و گاهی زرد و سبز و یا حتی بنفش و سیاه است و سختی قابل توجهی دارد. این سنگ در روزگاران کهن وجود نداشت و بعدها کشف شد. لعل به جز ترکیبات آلومینیوم و منیزیوم اگر مواد دیگری در ترکیباتش وجود داشته باشد، رنگش تغییر می کند. معروف ترین نوع آن، لعل بدخشان و رنگ آن سرخ روشن است. لعلِ لحمی و لعلِ نمکی از انواع نامرغوب این سنگ است.

معنی کلمه لعل در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] «لعل» اگر در کلام انسان واقع شود، معنایش روشن است؛ چون انسان از آینده با خبر نیست؛ لذا می تواند هر جا از واژه لعل استفاده کند؛ ولی استعمال آن در کلام خدای متعال که دانای غیب و آشکار است چه معنا دارد؟ که در ذیل به آن می پردازیم.
«لعل» از حروف مشبهة بالفعل است که خصوصیات لفظی آن نصب به اسم و رفع به خبر و خصوصیات معنوی آن عبارت از معنای ترجی و امید داشتن است. «لعل» اگر در کلام انسان واقع شود، معنایش روشن است؛ چون انسان از آینده با خبر نیست؛ لذا می تواند هر جا از واژه لعل استفاده کند؛ ولی استعمال آن در کلام خدای متعال که دانای غیب و آشکار است چه معنا دارد؟
طرح یک پرسش
به عبارت دیگر، خدا چرا فرموده
«لعلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین»، با آن که او می دانست که رسولش خود را برای ایمان نیاوردن مردم خواهد کشت یا نه؟
دیدگاه ها درباره لعل
در جواب این سؤال نظراتی وجود دارد.
← تعلیل
...
[ویکی الکتاب] معنی لَعَلَّ: انتظار می رود که - امید است که-گویا (البته امید و آرزو از ناحیه خدای تعالی واجب الوقوع است ،یعنی هر چه را خدا در بارهاش امیدوار شود ،آن خواهد شد. پس جملاتی که با لَعَلَّ شروع می شود و گوینده اش خدایتعالی است وقوعش حتمی است )
معنی لَعَلَّکَ: انتظار می رود که تو - امید است که تو-گویا تو (البته امید و آرزو از ناحیه خدای تعالی واجب الوقوع است ،یعنی هر چه را خدا در بارهاش امیدوار شود ،آن خواهد شد. پس جملاتی که با لَعَلَّ شروع می شود و گوینده اش خدایتعالی است وقوعش حتمی است )
معنی لَعَلَّکُمْ: انتظار می رود که شما - امید است که شما-گویا شما (البته امید و آرزو از ناحیه خدای تعالی واجب الوقوع است ،یعنی هر چه را خدا در بارهاش امیدوار شود ،آن خواهد شد. پس جملاتی که با لَعَلَّ شروع می شود و گوینده اش خدایتعالی است وقوعش حتمی است )
معنی لَعَلَّنَا: انتظار می رود که ما - امید است که ما-گویا ما (البته امید و آرزو از ناحیه خدای تعالی واجب الوقوع است ،یعنی هر چه را خدا در بارهاش امیدوار شود ،آن خواهد شد. پس جملاتی که با لَعَلَّ شروع می شود و گوینده اش خدایتعالی است وقوعش حتمی است )
معنی لَعَلَّهُ: انتظار می رود که او- امید است که او-گویا او (البته امید و آرزو از ناحیه خدای تعالی واجب الوقوع است ،یعنی هر چه را خدا در بارهاش امیدوار شود ،آن خواهد شد. پس جملاتی که با لَعَلَّ شروع می شود و گوینده اش خدایتعالی است وقوعش حتمی است )
معنی لَعَلَّهُمْ: انتظار می رود که آنها- امید است که آنها-گویا آنها (البته امید و آرزو از ناحیه خدای تعالی واجب الوقوع است ،یعنی هر چه را خدا در بارهاش امیدوار شود ،آن خواهد شد. پس جملاتی که با لَعَلَّ شروع می شود و گوینده اش خدایتعالی است وقوعش حتمی است )
معنی لَّعَلِّی: انتظار می رود که من- امید است که من-گویا من(البته امید و آرزو از ناحیه خدای تعالی واجب الوقوع است ،یعنی هر چه را خدا در بارهاش امیدوار شود ،آن خواهد شد. پس جملاتی که با لَعَلَّ شروع می شود و گوینده اش خدایتعالی است وقوعش حتمی است )
ریشه کلمه:
لعل (۱۲۹ بار)
«لَعَلَّ» به معنای امیدواری و انتظار در مورد اموری است که اطمینان به وجود آن در آینده نمی باشد ولی احتمال وجود دارد، اما سؤال این است که این کلمات در مورد خداوند که از همه چیز آگاه است و بر هر چیز قدرت دارد چگونه تصور می شود؟ لذا بعضی دانشمندان گفته اند در این موارد به معنای «طلب» است، ولی حق این است که استعمال این کلمه در مورد خداوند نیز به همان معنای اصلی است (توضیح آن را در تفسیر بخوانید).
از حروف شبیه به فعل و مشهور آن است که به اسم نصب و بخبرش رفع می‏دهد مثل . فراء و تابعانش عقیده دارند که آن به اسم و خبر نصب می‏دهد. سیرافی گوید: آن در نزد بنی عقیل حرف جر زاید آید. برای آن سه معنی نقل کرده‏اند اول ترجّی و امید. بعضی آن را توقع گفته‏اند که شامل امید به رسیدن محبوب و ترس از وقوع مکروه است. دوم: تعلیل که جمعی ازجمله اخفش و کسائی آن را حتمی دانسته‏اند. سوم استفهام که نحاة کوفه گفته‏اند. لعلّ اگر در کلام انسان واقع شود معنایش روشن است، چون انسان از آینده باخبر نیست می‏تواند هر جا لعل بکار برد ولی استعمال آن در کلام خدا که دانای غیب و آشکار است چه معنی دارد؟ به عبارت دیگر، خدا فرموده .با آنکه می‏دانست رسول خدا «صلی الله علیه وآله» خودش را برای عدم ایمان مردم خواهد کشت یا نه؟ در جواب این سوال چند قول و وجه هست اول :لعل در اینگونه موارد برای تعلیل است . یعنی بدان علت عفو کردیم که شکر کنید ابوالبقاء در کلیات گفته: هر لعل در قرآن به معنی تعلیل است مگر . که به معنی تشبیه است (اقرب)ولی اثبات این کلیت مشکل است مثلا در آیه «لَعَلَّکَ باخِعٌ» که گذشت تعلیل معنی ندارد. راغب گوید: به قول بعضی مفسرین لَعَلَّ از خدا در جای واجب العمل است و در بسیاری از مواضع آن را به «کَیْ» تفسیر کرده‏اند. دوم لعل گاهی برای امید و توقع گوینده است مثل . و گاهی برای اطماع و امیدوار کردن مخاطب مثل . یعنی امیدوار باشید که متذکر شود یا بترسد و هرگاه در کلام خدا واقع شود برای ایجاد امید در مخاطب است. سوم: امید مقامی نه متکلمی. در آیه . امید و ترجی در اینجا با خدا قائم نیست بلکه با مقام قائم است یعنی اگر کسی دراین مقام باشد و ناراحتی تو را از اینکه مردم ایمان نمی‏آورند ببیند خواهد گفت: شاید این شخص در این راه خودش را هلاک کند. به نظر نگارنده قول سوم از همه بهتر و دقیقتر است واللَّه العالم.

معنی کلمه لعل در ویکی واژه

از سنگ‌های گرانبها به رنگ سرخ.

جملاتی از کاربرد کلمه لعل

چو از لعل شه آن سخن ها شنفت بنالید و زارید و آنگاه گفت:
سید حسین ‌بحرالعلوم(۱۲۲۱-۱۳۰۶ق/۱۸۰۶-۱۸۸۹م)، در نجف زاده شد و در همان شهر پرورش یافت و مراحل علمی را پیمود. فقه و اصول و کلام را نزد بزرگانی چون شریف العلمای مازندرانی، شیخ حسن کاشف الغطا و شیخ محمدحسن نجفی معروف به صاحب جواهر الکلام آموخت.
بر لب پیمانه نوشان حرفی از لعل لبت بود اگر، جز قول جام و راز پیمانه نبود
گر وفا ز اهل زمان یابی شراب لعل نوش زانکه هرگز کس ندید این گوهر نایاب را
این شهر بیشتر به‌دلیل نبرد اول و دوم العلمین در جنگ جهانی دوم شناخته شده‌است.
یکره لب لعل را بجنبان تا برخیزد بهانه دل
لعل او با لعل کی گردیده جفت با که در بستر به کام دل بخفت
گفتم این دست بحر بود،چرا همچو کان لعل از درون آورد؟
چو چشم ناتوانت ناتوانم چو لعل می پرستت می پرستم
احمد العلوانی (عربی: أحمد العلواني؛ زاده ۱۹۸۱) یک بازیکن فوتبال اهل لیبی است.
بوی می لعل بشارت دهد کز پی من جام و کدو می‌رسد
گر می مدد ز لب لعل او نیافت بر عقل کار دانش نگوئی که شه که کرد