قلی

معنی کلمه قلی در لغت نامه دهخدا

قلی. [ ق َل ْی ْ ] ( ع مص ) بریان کردن گوشت. || بر سر زدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قلی. [ق َ لا ] ( ع اِ ) قلیا. قِلْی ْ. قلی الصباغین. شب العصفر. ( مخزن الادویه ). و در اصفهان گهلا و در خراسان شخار و در گیلان و شیراز قلیا و به هندی سجی و ساجی و درکابل اشغار نامند. و آن چیزی است متخذ از اشنان سوخته بدین نحو که برزمین اندک کودی میکنند و بر آن اشنان تازه بسیار جمع میکنند و بالای آن نی و خار یا هیمه آتش میزنند اندک رطوبتی از آن سیلان مینماید و در آن مجتمع و منجمد میگردد و هر چند در آن اشنان رطوبت و چسبندگی زیاده باشد زیاده بعمل می آید تاآنکه مانند قرصی و گرده بزرگی والا مانند حبهای بزرگ و کوچک میباشد و از نبات رمث و رمرام نیز بعمل می آورند و در بلاد کرمان و روم و ملتان خوب بعمل می آید و رومی بهترو قرصهای آن بزرگ و صاف و ملتانی اکثر ریزه با خاکستر آمیخته و مسموع گشته و در ملتان نیز از اقراص بعمل می آید و در جایی که گیاه آن را می سوزانند ظرفی سفالی شبیه به دیگچه دفن مینمایند که رطوبت سایله از آن در آن جمع و منعقد گردد و آن بسیار خوب می شود و بهترین این صاف سیاه براق شبیه به حجرالرحی است که قوف نامند و بعد از آن ممزوج به رمث و رمرام آنچه مانندخاکستر سیاه که در آن پارچهای کوچک باشد زبون و جزءاعظم صابون است طبیعت آن در چهارم گرم و خشک و با قوت سمیت افعال و خواص آن ، جالی و محرق و اکال و اقوی از ملح بمراتب اعضاء الغذاء و چون آن را هفت مرتبه در آب حل کنند و بجز علقه تصفیه نموده منعقد سازند آشامیدن یک قیراط آن جهت تقویت معده و انهضام طعام و آوردن اشتها و قطع بلغ و رفع قی مایوس العلاج و تحلیل ورم طحال العین و اکتحال آن رافع بیاض چشم حیوانات ،القروح و الثآلیل و غیرها، طلای آن خورنده گوشت زاید زخمها و زایل کننده ثآلیل و نواصیر و برص و بهق و جرب رطب سعفه المضار یک درم آن کشنده درهمان روز و دو درم آن در ساعت و قابل العلاج نیست و بالجمله مداوای آن مداوای صابون خورده و آشامیدن ادهان و امراق چرب و قی نمودن است و در اطلیه استعمال آن به تنهایی ممنوع است و بدون ادهان زیرا که محدث یبسی است که رفعآن دشوار است وچون آن را در روغن حل کنند و بر انگور بپاشند بزودی آن را مویز گرداند. ( مخزن الادویه ).
قلی. [ ق ِل ْی ْ ] ( ع اِ ) آنچه از حمض و نخود سوخته سازند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) و به آن قلیا و قیلیاء نیز گویند. ( اقرب بنقل از اساس ). || آب اشنان. ( منتهی الارب ). رجوع به ماده قبل شود.

معنی کلمه قلی در فرهنگ فارسی

( اسم ) خاکستری که از سوخته حمض گیرند قلیا . توضیح این کلمه در عربی آمده و از عربی وارد زبانهای اروپایی شده .
دهی از دهستان شیخواست بخش اسفراین شهرستان بجنورد واقع در ۸۵ هزار گزی شمال باختر اسفراین و ۱۵ هزار گزی شمال مالرو جان آباد به جاجرم موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن سردسیری است .

معنی کلمه قلی در فرهنگ اسم ها

اسم: قلی (پسر) (ترکی) (تلفظ: gholi) (فارسی: قلی) (انگلیسی: gholi)
معنی: غلام، بنده، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند حسینقلی، حسنقلی

جملاتی از کاربرد کلمه قلی

ابا و قلیه و حلوا و بریان نهاده تا بشیر مرغ بر خوان
برسد ملک تو به هفت اقلیم که چنین است حکم هفت اختر
خسرو اقلیم بخش تاج ستان ملوک رستم خورشید رخش مالک جان ملوک
پادشاه هفت اقلیم جهان بندهٔ درگاه این سلطان ماست