قلاشی

معنی کلمه قلاشی در لغت نامه دهخدا

قلاشی.[ ق َل ْ لا ] ( حامص ) حرفه قلاش. عمل قلاش :
با دل گفتم که ای همه قلاشی
چونی و چگونه ای کجامی باشی.انوری.بعون اللَّه نه ای مشهور و معروف
چو عوانان به قلاشی و رندی.سوزنی.برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوی نام را.سعدی ( کلیات چ فروغی ، طیبات ص 523 ).

معنی کلمه قلاشی در فرهنگ معین

(قَلّ ) [ تر - فا. ] (حامص . ) ۱ - میخوارگی ، باده پرستی . ۲ - عیاری .

معنی کلمه قلاشی در فرهنگ عمید

۱. رندی.
۲. حیله گری.
۳. عیاری: گرچه قومی را صلاح و نیک نامی ظاهر است / ما به قلاشی و رندی در جهان افسانه ایم (سعدی۲: ۱۲۰ ).

معنی کلمه قلاشی در فرهنگ فارسی

۱ - میخوارگی باده پرستی ۲ - عیاری : دزدی و قلاشی و تن پروری پشت سر هم اندازی و هوچی گری . ( بهار ۱۵٠ : ۲ )

جملاتی از کاربرد کلمه قلاشی

رند و قلاشیم ای زاهد برو لا ابالی ایم ساقی می بیار
کنون یاد شراب و شاهد و مستی و قلاشی گذشته ست آن که خسرو را سری بودی و سامانی
در نظربازی و قلاشی کنون در همه آفاق دستان منست
گرچه قومی را صلاح و نیکنامی ظاهر است ما به قلاشی و رندی در جهان افسانه‌ایم
به قلاشی افسر به سر برنهادن قبایی است بر قامت من مطرّز
طریق امن ره بیخودی و قلاشی است که این گروه به امر خدا شدند معاف
کسی کز کار قلاشی برو بعضی عیان گردد گمان او یقین گردد یقین او گمان گردد
تو زهد خود کن، ای زاهد، مرا بگذار با شاهد به رسوایی و قلاشی و جرعه خواری و خواری
رند و قلاشیم و مست و می پرست از شراب عشق تو رفته ز دست
دزدی و قلاشی و تن‌پروری پشت‌هم‌اندازی و هوچی کری