قاسط.[ س ِ ] ( ع ص ) جابر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ستمکار. ( منتهی الارب ). بیدادگر. ( مهذب الاسماء ). جورکننده. جائر. ظالم. || بازگردنده ازحق. ( ناظم الاطباء ). ج ، قاسطون. ( مهذب الاسماء ) : و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطباً. ( قرآن 15/72 ). || ( از قسط یعنی عدل ) عادل. دادگر. قاسط. [ س ِ ] ( اِخ ) ابن هنب. نام پدر قبیله ای است از عرب. ( منتهی الارب ).
معنی کلمه قاسط در فرهنگ معین
(س ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - ظالم ، ستمکار. ۲ - بازگردنده از حق . ج . قاسطین .
معنی کلمه قاسط در فرهنگ عمید
۱. بازگردنده از حق. ۲. جابر، ستمکار.
معنی کلمه قاسط در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - جابر ستمگار بیدادگر ۲ - باز گردنده از حق ۳ - عادل دادگر جمع : قاسطین . بن هنب نام پدر قبیله ایست از عرب
جملاتی از کاربرد کلمه قاسط
گفت سجاد آن امام راستین الله الله ای گروه قاسطین
خارجین و ناصبین و قاسطین جملگی باشند مردود و لعین
قوله تعالی: وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ الایة این آیات در شأن موالی و فقراء عرب فرو آمد عمار یاسر و ابو ذر غفاری و مقداد اسود و صهیب و بلال و خباب و سالم و مهجع و النمرة بن قاسط و عامر بن فهیره و ابن مسعود و امثال ایشان. رب العالمین میگوید: این قوم را آگاه کن بقرآن و بوحی که بتو فرو فرستادیم. این «ها» با «ما یوحی» شود، و خوف اینجا بمعنی علم است یعنی: یعلمون انهم یحشرون الی ربهم فی الآخرة، و نظیر این آیت آنست که گفت: إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ. معنی آنست که: انّما یقبل انذارک الّذین یخافون و یتقون.
فارس بدر و جمل بر هم زن صفین و خبیر بر عمر ناکثین و قاسطین و مارقین شد
عدله قسطاس حق قاسط فی اعتدال فیه موت و حیات و ثواب و نکال